خلاصه سَووشون نوشته سیمین دانشور

آنروز، روز عقدكنان دختر حاكم بود. حاكم براي دخترش مراسمي گرفته بود كه حد و حساب نداشت و اكثر صنف‌هاي شهر براي اين روز تداركات ديده بودند كه بيشتر آنها زيادي بود. يوسف و زهرا هم در اين مراسم حضور داشتند. يوسف با ديدن اين اوضاع طبق معمول شروع به نق زدن درباره اوضاع شهر مي‌كند و مي‌گويد كه: «مردم اين شهر گرسنگي و بدبختي و نداري مي‌كشند، ولي در يك روز كلي ولخرجي مي‌كنند».زري از يوسف مي خواهد كه باز شروع نكند و خودش را ناراحت نكند. 

ادامه نوشته

فیلم سوگلی ساخته یورگوس لانتیموس (The Favourite)

#زندگی_شبانه_من

#TheFavourite

#فیلم_سوگلی فیلمی تاریخی با ژانر #درام با لایه هایی از طنز انتقادی به کارگردانی #یورگوس_لانتیموس است که در سال ۲۰۱۸ منتشر شد.

در اوایل قرن هجدهم زمانی که انگلستان با فرانسه در آستانه جنگ است، ملکه آن استوارت، با بازی #الویا_کلمن، تخت سلطنت را اشغال میکند و به دلیل ضعف اراده و بیماری، بهترین دوستش سارا چرچیل با بازی #ریچل_هانا_وایس به جای او به امور حکومتی رسیدگی میکند. تا اینکه یک خدمتکار جدید به نام ابیگل با بازی #اما_استون، توجه سارا به خود را جلب میکند و در خلال توجهات سارا، ابیگل فرصتی پیدا میکند تا خود را در چشم ملکه عزیز کند و کم کم با دروغ و ریا سارا چرچیل را پس میزند.

مبحث قابل توجه به لحاظ درونمایه در این فیلم که در فیلمهای دیگر ندیده بودم، تقابل عجیب خوب و بد است، سارا چرچیل مقابل ملکه زنی راستگو و درستکار و در عین حال نسبت به مردم و جان و مالشان سنگدل و بی‌توجه است و قصد دارد کشور را وارد جنگ با فرانسه کند و هزینه مورد نیاز این جنگ را با دوبرابر کردن مالیات بر مردمی که به خودی خود مشکلات لاینحلی دارند، تامین کند، از آن سو هارلی و ابیگل که با دروغ و ریا به ملکه نزدیک می شوند، نمایندگان طرفدار مردم و پرهیز از جنگ هستند!

فیلم به لحاظ بصری یک اثر به واقع هنری است، پر است از تک پلانهای تابلووار و نماهایی که با بازی با زوایای دوربین معنادار شده اند.

من اطلاعات جامعی از تاریخ انگلستان ندارم اما از آنجایی که رفرنس قابل اتکایی برای فیلم ذکر نمیشود، به نظر می رسد سازندگان، قصدی مبنی بر بازنمایی حقیقی تاریخ انگلستان نداشته اند، خاصه این که سارا چرچیل یک نویسنده بوده است که به لحاظ ظاهری بیشتر شبیه بازیگر نقش ابیگل است تا #ریچل_وایس. شاید کل داستان بر مبنای چند جمله از تاریخ بنا شده باشد، مثل این که ملکه آن فردی افسرده بوده که تمایلات همجنسگرایانه داشته و دوستی نزدیکی با سارا چرچیل داشته و پس از مدتی او را از خود رانده است، همچنین در تاریخ نامی از ابیگل برده نشده، به همین دلایل معتقدم این فیلم تنها به لحاظ روانشناختی و نمادگرایانه قابل تحلیل است.

نمای آخر که ملکه را از پایین میگیرد، به دلیل نزدیکی بیش از حد به ملکه به جای غرور آفرین جلوه دادن شخصیت، از او ظاهری کثیف و زننده تصویر می کند، دوربین در اینجا که در سطح آی لول ابیگل است که روی زمین زانو زده و به لحاظ جنسی به ملکه خدمت میکند، نماینده ی افرادی است که با انواع ترفندهای جسمانی، از سکس گرفته تا مواد مخدر و خوراک به حکام بیش از حد نزدیک می شوند و آنها را اداره می کنند و از آنها موجوداتی بی ارزش و حقیر می سازند.

در حقیقت ملکه آن، نماد حاکمانی است که از ترس فاش شدن رسوایی های رختخواب، حاضرند مردم فقیر کشور را زیر پا له کنند، حتی ممکن است یک کشور را به جنگی که ضروری نیست بکشانند.

دیگر بازیگرانی که در این فیلم ایفای نقش کرده اند عبارتند از: #مارک_گیتیس، #نیکلاس_هولت و #جو_آلوین

کپی برابر اصل ساخته عباس کیا رستمی

قبل از خواندن کپشن روی ادامه مطلب کلیک نکنید

ابتدا کپشن را بخوانید و بعد تصمیم بگیرید که می خواهید فیلم را ببینید یا نه.

اگر تصمیم گرفتید فیلم را نبینید، لااقل خلاصه داستانش را با کلیک کردن روی ادامه مطلب بخوانید.

ایده فیلم #کپی_برابر_اصل #کیارستمی بسیار فلسفی و جاندار است، بازیها و کارگردانی بدون اغراق بی نقص هستند، اما عدم وجود تعلیق و افت و خیز داستانی سبب می شود فیلم برای عامه جذاب نباشد، چون یکی از اصلی ترین نقشهای سینما سرگرمی است، حتی خواص برای تماشای این فیلم باید زمانی را انتخاب کنند که به جای سرگرمی در جستجوی بحث ‌و گفتگویی فعال برای رشد تفکرند، فیلم از آن دسته کارهایی است که بعد از تمام شدن هم در ذهن آدم تداوم دارد و همچنان به حیاتش ادامه می دهد، آیا دیدن این فیلم را به شما پیشنهاد میکنم؟ نمی دانم، بستگی به خودتان دارد، من که از دیدنش لذت بردم اما در مورد این که شما لذت خواهید برد یا خیر هیچ ایده ای ندارم.

ادامه نوشته

تاریک ترین ساعت به کارگردانی جو رایت (The Darkest Hour)

#زندگی_شبانه_من

«کی اینو یاد میگیری؟ چند تا دیکتاتور دیگه باید نظرمونو جلب کنند؟ آروممون کنند؟ به خوکهای بزرگ امتیاز خدایی بدیم تا یاد بگیریم وقتی سرت تو دهن ببره، نمی تونی باهاش از در منطق صحبت کنی؟»

این جمله #چرچیل خطاب به #هالیفاکس در فیلم #تاریک_ترین_ساعت به کارگردانی #جو_رایت است، فیلم حکایت مبارزه ی یک تنه ی #وینستون_چرچیل با کابینه ی حکومتی دولت بریتانیا در زمان #جنگ_جهانی_دوم است. خواسته چرچیل آغاز جنگ با #هیتلر است اما تمام کابینه با افاضاتی در ستایش صلح و پرهیز از جنگ مقابل او قرار دارند، حال آنکه همانقدر که جنگ و خونریزی مذموم است، ستایش صلح در برابر یک دیکتاتور خونخوار خونریز قبیح و نکوهیده است.

«برای هر انسانی مرگ، دیر یا زود فرا می رسد، پس چه مرگی بهتر از مردن در مبارزه با هیولای بی عدالتی؟»

سرانجام چرچیل در مجلس عوام از اصرار کابینه به سازش با دیکتاتوری سخن می گوید، او می گوید چیز عجیبی نیست که از کسی که در بدنه حکومت است بشنویم که به بهانه حفظ امنیت تمایل دارد با دیکتاتور سازش کند، چون به هر حال آنها در کاخ خودشان به زندگی شاهانه شان ادامه خواهند داد، این شما مردم هستید که باید حق آزادی تان را واگذار کنید.

مجلس با چرچیل همراه می شود و به جنگ رای می دهد، اتفاق بزرگی در تاریخ که اگر نمی افتاد معلوم نبود چه بلایی بر سر کره زمین می آمد، همانطور که چرچیل پیش بینی کرد، عدم تسلیم شدن بریتانیا سبب شد تا سایر کشورها نیز برای نجات آزادی و دنیای جدید 

قدم پیش نهند.

این فیلم در ستایش جنگ مقابل دیکتاتوری و تلاش برای نجات آزادی حتی با بذل جان است. در حقیقت تاریک ترین ساعت، ساعتی است که با حرفهای به ظاهر انسان دوستانه مرعوب می شویم تا با هیولای بزرگ ضد انسان سازش کنیم، ساعت قبل از سخنرانی چرچیل که چرچیل بر آن تاریکی فایق می آید.

هر کسی همچون هالی فاکس (به قول کنایه آمیز چرچیل، روباه مقدس)، که به بهانه دفاع از صلح و امنیت، از سازش با دیکتاتور سخن می گوید یا خائن و خودفروخته است و یا نادان است و یا ترسو!!!

وقتی بحث رهایی از چنگال یک دیکتاتور مطرح باشد، ما باید بجنگیم، باید در ساحل بجنگیم، در دریا بجنگیم، در کوه بجنگیم، در خیابان بجنگیم و جز پیروزی به چیز دیگری رضایت ندهیم...

این فیلم در سال ٢٠١٨ #اسکار_بهترین_گریم و #اسکار_بهترین_بازیگر_مرد را به خاطر بازی #گری_اولدمن از آن خود کرد.

این فیلم را ببینیم و درس بگیریم.

#ارغوان_اشترانی 

#معرفی_فیلم_خوب #منتقد #منتقد_سینما #معرفی_فیلم #اسکار #فیلم_برنده_اسکار #اسکار2018 #نقد_فیلم #فیلم_تاریخی 

 

#darkesthour

 

آشغالهای دوست داشتنی ساخته محسن امیر یوسفی

برای اولین بار در تمام طول زندگی ام برای نوشتن نقد مثبت روی یک فیلم ایرانی مجبور نیستم با خودم صحبت کنم که فلان نقصش را بی خیال! که اینجا ایران است، فیلم هالیوودی که نقد نمی کنی!

#آشغالهای_دوست_داشتنی یک فیلم تمام عیار بود، داستان خوب، دکوپاژ فکر شده، بازی عالی، صدا گذاری مناسب، تدوین و جلوه های ویژه بی نقص، نورپردازی معنا دار بدون این که تو ذوق بزند (مثلا روسری منیر خانم، دور صورت پسرش وقتی که پسر فهمید که شهید شده‌است، توی قاب هاله نور انداخت)، شخصیت پردازی خاکستری بی آنکه صاحب اثر حتی لحظه ای مرعوب گفتمان حاکم شده باشد و شخصیتهای مخالف گفتمان غالب را ارزان فروخته باشد، دیالوگهای جاندار و طنازانه که علی رغم سانسور، همچنان درخشش خود را حفظ کرده بودند، ایده ی روایی نو و نحوه ی برقراری ارتباط شگفت انگیز منیر با حافظه اش و حل و فصل کردن تضادهای فکری اش، که آدم را به رئالیسم جادویی می برد و حتی تیتراژ پایانی فیلم با آن ضربدر خط زده شده جلوی اسم بنیاد سینمایی فارابی.

و بیش از تمام اینها

فیلم، روایت بی نظیری است از نابود شدن و سوختن چندین نسل، با هر نوع عقیده، از زمان رضا شاه تا حال

طنز گزنده و طعم تلخ لمس دور انداخته شدن هر آنچه یادگار فرهنگ ایران و ایرانی بوده از ترس! ترس این احساس شگفت انگیز که برای حفظ حیات به انسان عطا شده اما قرنهاست آنچنان در ایران و ایرانی رخنه کرده که خود عامل نابودی اش شده است

آنهایی که نترسیده اند به نحوی مرده اند، یک چریک فدایی که توبه نکرده و اعدام شده، جوانک بسیجی کم سن و سال که در جبهه شهید شده، یک شاه دوست الکلی از ترس، مسلمان و حاجی شده است، رامین از ترس به خارج از کشور فرار کرده است، منیر از ترس تمام گذشته و آمال و خاطراتش را دور می ریزد.

سیما که نمی ترسد با سر شکسته به خانه ای پناه می برد که همه از بودن او می ترسند.

فیلم روایت حکام ایران است، همه شان از زمانی که منیر خانم در شکم مادرش بوده، تا حال که یک زن هفتاد- هشتاد ساله است، برای کنترل مردم و سرکوبشان یک الگوی مشابه داشته اند، حتی نیروی سرکوبگر فعلی، هراس انگیزتر است! آنقدر که کارگردان جرات نمی کند لحظه ورود آنها به خانه را به تصویر کشد و مثل آمدن ساواک با کوباندن در تو صورت یکی از ساواکی ها وقتی منیر سعی دارد مانع وارد شدنش بشود کمی طنازی کند! اینها حتی قادرند از دستگاه های شنود و تلویزیون، وارد مغز منیرها شوند و حتی خاطراتشان را مخدوش و امحا کنند! 

 

این فیلم روایت متفاوتی از تظاهرات پس از انتخابات ٨٨ است، مثل فیلم سخیف پایان نامه حامد کلاهداری نیست که با دروغ کثیف نسبت دادن شورش ها و حتی کشتارها!!! به بیگانگان مجوز اکران گرفته باشد، مجازات حقیقت گویی این فیلم، هفت سال زندان است، هفت سال است که دیدن این فیلم را از چشمهای من و ما دریغ کرده اند، این حداقل را... این که لحظاتی چند به آنچه بر سر ما و وطنمان آمده و می آید بخندیم و بعد، از تلخی خنده ی خود به گریه بیفتیم!

به دیدن فیلم بشتابید تا نظرشان عوض نشده و عفو ملوکانه شان را از این فیلم دوست داشتنی پس نگرفته اند! با استقبال بی حدتان از این زندانی آزاد شده این بار ترس را مهمان دلهایشان کنید تا خدای نکرده حکم اعدام این عزیز تازه آزاد شده را ندهند!

#محسن_امیریوسفی #شهاب_حسینی #اکبرعبدی #حبیب_رضایی #هدیه_تهرانی #نگارجواهریان #صابر_ابر #شیرین_یزدان_بخش 

(با تشکر از شهاب حسینی عزیز که در اعتراض به توقیف این فیلم در سال ٩۴ از سمت مشاور جشنواره استعفا داد)

سونامی ساخته میلاد صدر عاملی

آخرین فیلمی از #جشنواره_فیلم_فجر که می خواهم در مورد آن بنویسم #فیلم_سونامی به کارگردانی #میلاد_صدرعاملی است.

فیلم یک درونمایه #سیاسی پر قدرت و ارزشمند دارد،حکایت زندگی فنا شده ی یک #تکواندوکار به نام مرتضی است که به دلیل #سیاست_قهرقهرتاروز_قیامت ناچار شده به حریف ببازد تا مقابل #اسراییل قرار نگیرد.مرتضی بعد از آن باخت شرم آور در المپیک،از تیم ملی کناره میگیرد و در مسابقات #زیرزمینی از راه #شرطبندی زندگانی میگذراند،در زمان حال مرتضی برای بار دیگر به #تیم_ملی دعوت می شود و در تقابل جوانمردی_بی غیرتی گیر می افتد،معلوم نمی شود که به خاطر جوانمردی برای صعود مقابل بهداد پا پس می کشد و یا یاددآوری خاطره ی کثیف #باید_ببازی سبب میشود از خیر رفتن بگذرد؟

شاید ترجیح داده در مسابقات زیر زمینی کتک بخورد و جانش را به خطر بیندازد اما هر وقت واقعا توانش را نداشت ببازد و نهایتا جیبش را از پولی که عایدش می شد ناامید کند تا این که به دلیل #زورگوییهای_سیاسی به عمد، به حریفی که می تواند او را ببرد ببازد و هفتاد و اندی ملیون ایرانی را داغدار مدال طلای مسلم المپیک کند. کار نابالغانه ای که ظاهراً برای #دشمنی_با_اسرائیل انجام میشود اما تنها سودش متعلق به کشور اسرائیل و تنها ذوق مرگ شدنش هم مال ملت اسرائیل است.

در این روایت، کارگردان از خرده داستان نامزد بهداد که یک زن افغان بسکتبالیست است برای بیان مشکلات یک مهاجر افغان و نیز معضلات حل ناشدنی تیم بانوان می پردازد، یکی از صحنه های خوب کارگردانی صحنه ای است که از طرف فدراسیون بانوان دارند سه دختر #بسکتبالیست را سرزنش می کنند که چرا سرخود در مسابقات جهانی شرکت کرده اند! صدای خارج از کادر زن ملامتگر و نشستن دوربین به جای چشمان زن و زاویه لو لول نامحسوس دوربین که کوتاه تر بودن قد زن را به ذهن تماشاگر القا می کند، خودبخود به زبان تصویر عقاید و سیاستهای فدراسیون ورزشی بانوان را حقیر و بی مایه نشان می دهد و این حقیرانگی با عدم سازش ترگل و عذرخواهی نکردنش از فدراسیون، به یک مانیفست علیه سفاهت تبدیل می شود.

مهمترین نکته منفی فیلم نامش بود که با لو دادن سرنوشت ماجرا، تمام تعلیق فیلم را از بین می برد.

داستان زندگی مرتضی تا حدود زیادی باور پذیر نیست، زن سابقی که نمی گذارد بچه پدرش را ببیند و مرتضی ای که پدر بی خیالی نیست و از این موضوع رنج می کشد هیچ کار قانونی ای انجام نمی دهد.

ادامه در کامنت

لطفا کامنت را لایک کنید تا بالا بماند

#ارغوان_اشترانی 

#امیر_مهدی_ژوله #سی_و_هفتمین_جشنواره_فیلم_فجر #بهرام_رادان #جشنواره_فجر #جشنواره #سونامی #تکواندو #بسکتبال

سمفونی نهم ساخته محمدرضا هنرمند

اگر می خواهید یک فیلم #درام #ملودرام #جاده_ای #پلیسی #تعقیب_و_گریزی #جنایی #سورئال #تاریخ_نگارانه ی #طنز با مقداری درگیری #گانگستری  و گریزهایی به #پست_مدرنیسم ببینید!!! تماشای #سمفونی_نهم ساخته #محمدرضا_هنرمند را از دست ندهید!!!

فیلم اگرچه #درونمایه خوبی داشت اما از هر جهت که به آن نگاه می کردی انسجام نداشت و تکلیف کارگردان با خودش مشخص نبود. فیلم قصد داشت از کلیشه ی فرشته مرگ برای تصویر سازی تاثیر و شکوه عشق در زندگی آدمها بهره جوید اما میان این که با چه ژانری و چه داستانی و چه سبکی این کار را انجام دهد گل گیجه گرفته بود!

فیلم با سکانس زخمی شدن کوروش در جنگ با سکاها شروع میشود، سکانسی که از هر لحاظ ضعیف و کودکانه است، درزهای دوخته شده با چرخ خیاطی در لباسهای کوروش که حتی صورت کلی لباس با تصاویر لباسهای هخامنشی همخوان نیست، سیل واژگان عربی در سخنان کوروش و حتی راه رفتن با اقتدار کوروش و سخنرانی غرایش در حالیکه لحظاتی بعد می میرد از نواقص ساختاری این سکانس است.

سکانس بعدی (رفتن راحله در زمان اکنون) هم یک چیزهایی دارد که بعد که ماجرای داستان لو می رود مخاطب می فهمد نباید داشته باشد و یک چیزهایی ندارد که باید داشته باشد. مثلا راحله که دارد برای خاکسپاری شوهرش به روستا می رود چه نیازی به آن همه لباس دارد که از چمدان بزرگ به چمدان کوچک می ریزد؟ اصلا لباسها چرا در چمدان بزرگ جمع شده بودند؟ جسد شوهر را کی و چگونه در صندوق ماشین گذاشته؟ راستش اگر مخاطب نمی دیدکه راحله چادر ماشین را کنار می زند و سوار می شود به راحتی قسمت محذوف را در ذهن خود می ساخت اما وجود چادر روی ماشین یعنی راحله دارد بعد از مدتها سوار ماشین می شود، یک چیز دیگر، اگر شوهر در اتاق عمل مرده است چرا جسد آنهمه خونریزی دارد؟ آنقدر که از کاور بیرون می ریزد و تا نزدیک کرمان رد به جا می گذارد. اگر جسد در کاور در بسته بوده، چطور سرباز تا صندوق را بالا می زند بدون باز کردن زیپ کاور می فهمد که راحله حامل جسد است و برای راحله اسلحه می کشد؟

چند سکانس دیگر گریز به تاریخ نیز وجود داشت:

١-کشتن بردیا پسر کوروش به دست برادرش کمبوجیه

٢-کشته شدن امیرکبیر

٣- خودکشی هیتلر و نامزدش!

۴- کشته شدن رابعه بنت کعب در قرن چهار

اولین گزینه همان ایرادهایی که بر سکانس مرگ کوروش وارد شد را به طور محدودتر داشت

دومین گزینه بدک نبود.

سومین گزینه یک ساز ناسور ناجور وسط این ماجرا بود! کل ساختار دراماتیک فیلم را با طنزی که داشت بر هم زده بود، به یکباره فارسی حرف زدن هیتلر و نامزدش و ملک الموت کل منطق روایی فیلم را پکانده بود، گریم که تا کنون واقع گرا عمل کرده بود اینجا مسخره گونه و مناسب تاتری مضحک به اجرا درآمده بود، اساسا هم آوردن هیتلر قسی القلب و خونریز کنار کوروش و بردیا و رابعه و امیرکبیر حتی به لحاظ مفهومی به اثر لطمه وارد می کرد. 

انگار آقای کارگردان تصمیم گرفته بودند هرجور که شده برای رعایت سلیقه ی کسانی که با تصور فیلم هفده سال پیش ایشان به سینما می آیند، یک سکانس طنز را توی اثر زورچپان کنند. 

تنها حسنی که این سکانس داشت تصویر استادانه لب گرفتن هیتلر و نامزدش بود که به احتمال زیاد سانسور می شود و باقی نمی ماند!

سکانس مربوط به زندگی رابعه که به گمانم کوتاه تر از ده دقیقه بود، بسیار خوب و بی نقص بود، به طوری که مرا به این فکر انداخت که کاش آقای هنرمند به جای ساختن فیلم بلند فیلم کوتاه حداکثر ده دقیقه ای بسازد تا تمام توانش را برای ساخت یک فیلم خوب به کار ببندد و یک نتیجه ی خوب تحویل دهد، نه یک فیلم بلند بد با یک سکانس خوب. 

صحنه پایانی مرگ راحله و برادرشوهرش با تعجب فراوان خیلی خوب درآمده بود. 

سایه دار شدن ملک الموت و به نوعی زمینی شدنش و تمایل او به تجربه عشق نیز کلیشه بود و کارکردی در اثر نداشت و بهتر بود که استفاده نمی شد.

#ارغوان_اشترانی

#منتقد_سینما #نقد فیلم #پژمان_بازقی #ساره_بیات #حمید_فرخ_نژاد #محمدرضا_فروتن #چرا_مسعود_فراستی_فحش_میدهد 

سال دوم دانشکده من ساخته رسول صدر عاملی

بالاخره یک فیلم خوب در جشنواره دیدم، فیلم #سال_دوم_دانشکده_من ساخته #رسول_صدر_عاملی یک #درام_اجتماعی سرراست است. شخصیت پردازی مهتاب با آن بازی فوق العاده از بازیگری که برای اولین بار به سینما معرفی می شود، حتی می توانم بگویم به گونه ای #کافکاوار مخاطب را در خود می بلعد، آن معصومیت چهره و زیبایی و آرامش صدا و اعترافات مهربانانه  به خیانت! بجز معصومیت  چهره بازیگر سایر عوامل بصری مثل نورپردازی و زاویه دوربین، اجازه نمی دهد تصویر مهتاب تو ذهن تماشاگر سیاه شود، حس شفقت و همدردی با گناهکار سنگدل از احساسات تجربه نشده ی سینمای ایران است 

چه قدر زیبا و بدون شعاری شدن تقابل عشق و بی عشقی، مرگ و زندگی، وفاداری و خیانت و فقر و ثروت را به تصویر میکشد. 

چون پیشتر چند باری از #فراستی در زمینه نقد فیلم دفاع کرده ام لازم می دانم برای بار دوم در این نوشتار کوتاه به نقد نقد ایشان نیز بپردازم:

ایشان از غیر انسانی بودن شخصیت مهتاب سخن گفته است، این اصلا نقد ساختارگرایانه نیست که فراستی همیشه از آن حرف می زد، فیلمساز ملزم به تصویر سازی شخصیتهای مثبت و کمالگرا نیست! نقد عملکرد یک شخصیت #نقد_مبتنی_بر_واکنش_خواننده است که نه تنها در عالم #نقد منسوخ گشته است که حتی افتادن به دامانش برای یک  منتقد حرفه ای سینما کسر شأن دارد! اگر چنین نقدهایی جایز باشد پس #هیچکاک محبوب استاد، با به تصویر کشیدن آن همه قاتل بی رحم که به خاطر پول حتی آدم می کشند، بزرگترین مفسد سینماست!!!

تنها چیزی که می توانم احتمال دهم این است که صحنه ی اعلام بی اطلاعی رسول صدر عاملی از قولهای آب و برق مجانی مقابل #رامبد_جوان، به قدری منزجر کننده بوده که بر نقد بی طرفانه ی منتقد تاثیر گذاشته است.

ترجیح می دهم چیز دیگری راجع به فیلم نگویم و توصیه کنم خودتان فیلم را به محض اکران ببینید.

حتی بدون اغراق می توانم بگویم یکی از بهترین فیلمهای ایرانی بوده که تا کنون دیده ام.

#ارغوان_اشترانی 

#معرفی_فیلم_خوب #فیلم_خوب #جشنواره_فیلم_فجر #جشنواره #جشنواره_فجر #سی_و_هفتمین_جشنواره_فیلم_فجر #نقد_فیلم #نقد_سینما #منتقد_سینما #مسعود_فراستی #علی_مصفا #شقایق_فراهانی #ویشکا_آسایش #پرویز_شهبازی #سها_نیاستی #فرشته_ارسطویی