سمفونی نهم ساخته محمدرضا هنرمند
اگر می خواهید یک فیلم #درام #ملودرام #جاده_ای #پلیسی #تعقیب_و_گریزی #جنایی #سورئال #تاریخ_نگارانه ی #طنز با مقداری درگیری #گانگستری و گریزهایی به #پست_مدرنیسم ببینید!!! تماشای #سمفونی_نهم ساخته #محمدرضا_هنرمند را از دست ندهید!!!
فیلم اگرچه #درونمایه خوبی داشت اما از هر جهت که به آن نگاه می کردی انسجام نداشت و تکلیف کارگردان با خودش مشخص نبود. فیلم قصد داشت از کلیشه ی فرشته مرگ برای تصویر سازی تاثیر و شکوه عشق در زندگی آدمها بهره جوید اما میان این که با چه ژانری و چه داستانی و چه سبکی این کار را انجام دهد گل گیجه گرفته بود!
فیلم با سکانس زخمی شدن کوروش در جنگ با سکاها شروع میشود، سکانسی که از هر لحاظ ضعیف و کودکانه است، درزهای دوخته شده با چرخ خیاطی در لباسهای کوروش که حتی صورت کلی لباس با تصاویر لباسهای هخامنشی همخوان نیست، سیل واژگان عربی در سخنان کوروش و حتی راه رفتن با اقتدار کوروش و سخنرانی غرایش در حالیکه لحظاتی بعد می میرد از نواقص ساختاری این سکانس است.
سکانس بعدی (رفتن راحله در زمان اکنون) هم یک چیزهایی دارد که بعد که ماجرای داستان لو می رود مخاطب می فهمد نباید داشته باشد و یک چیزهایی ندارد که باید داشته باشد. مثلا راحله که دارد برای خاکسپاری شوهرش به روستا می رود چه نیازی به آن همه لباس دارد که از چمدان بزرگ به چمدان کوچک می ریزد؟ اصلا لباسها چرا در چمدان بزرگ جمع شده بودند؟ جسد شوهر را کی و چگونه در صندوق ماشین گذاشته؟ راستش اگر مخاطب نمی دیدکه راحله چادر ماشین را کنار می زند و سوار می شود به راحتی قسمت محذوف را در ذهن خود می ساخت اما وجود چادر روی ماشین یعنی راحله دارد بعد از مدتها سوار ماشین می شود، یک چیز دیگر، اگر شوهر در اتاق عمل مرده است چرا جسد آنهمه خونریزی دارد؟ آنقدر که از کاور بیرون می ریزد و تا نزدیک کرمان رد به جا می گذارد. اگر جسد در کاور در بسته بوده، چطور سرباز تا صندوق را بالا می زند بدون باز کردن زیپ کاور می فهمد که راحله حامل جسد است و برای راحله اسلحه می کشد؟
چند سکانس دیگر گریز به تاریخ نیز وجود داشت:
١-کشتن بردیا پسر کوروش به دست برادرش کمبوجیه
٢-کشته شدن امیرکبیر
٣- خودکشی هیتلر و نامزدش!
۴- کشته شدن رابعه بنت کعب در قرن چهار
اولین گزینه همان ایرادهایی که بر سکانس مرگ کوروش وارد شد را به طور محدودتر داشت
دومین گزینه بدک نبود.
سومین گزینه یک ساز ناسور ناجور وسط این ماجرا بود! کل ساختار دراماتیک فیلم را با طنزی که داشت بر هم زده بود، به یکباره فارسی حرف زدن هیتلر و نامزدش و ملک الموت کل منطق روایی فیلم را پکانده بود، گریم که تا کنون واقع گرا عمل کرده بود اینجا مسخره گونه و مناسب تاتری مضحک به اجرا درآمده بود، اساسا هم آوردن هیتلر قسی القلب و خونریز کنار کوروش و بردیا و رابعه و امیرکبیر حتی به لحاظ مفهومی به اثر لطمه وارد می کرد.
انگار آقای کارگردان تصمیم گرفته بودند هرجور که شده برای رعایت سلیقه ی کسانی که با تصور فیلم هفده سال پیش ایشان به سینما می آیند، یک سکانس طنز را توی اثر زورچپان کنند.
تنها حسنی که این سکانس داشت تصویر استادانه لب گرفتن هیتلر و نامزدش بود که به احتمال زیاد سانسور می شود و باقی نمی ماند!
سکانس مربوط به زندگی رابعه که به گمانم کوتاه تر از ده دقیقه بود، بسیار خوب و بی نقص بود، به طوری که مرا به این فکر انداخت که کاش آقای هنرمند به جای ساختن فیلم بلند فیلم کوتاه حداکثر ده دقیقه ای بسازد تا تمام توانش را برای ساخت یک فیلم خوب به کار ببندد و یک نتیجه ی خوب تحویل دهد، نه یک فیلم بلند بد با یک سکانس خوب.
صحنه پایانی مرگ راحله و برادرشوهرش با تعجب فراوان خیلی خوب درآمده بود.
سایه دار شدن ملک الموت و به نوعی زمینی شدنش و تمایل او به تجربه عشق نیز کلیشه بود و کارکردی در اثر نداشت و بهتر بود که استفاده نمی شد.
#ارغوان_اشترانی
#منتقد_سینما #نقد فیلم #پژمان_بازقی #ساره_بیات #حمید_فرخ_نژاد #محمدرضا_فروتن #چرا_مسعود_فراستی_فحش_میدهد