نوشتاری تحلبلی بر کتاب حتی وقتی می خندیم، نوشته فریبا وفی

انتشارات مرکز
داستان های کتاب خیلی کوتاه هستند و عموما به انقیاد زنان اشاره دارند .
داستان اول: حتی وقتی می خندیم : به زنانی اشاره دارد که علی رغم طلاق عاطفی با شوهرانشان زندگی می کنند و جالبی قضیه این است که مذلت زندگی شان را با بازی شوهر من بدترین شوهر دنیاست تحمل می کنند، چند زن اول به خیال خودشان با کارهای احمقانه مثل تف انداختن تو غذا و غیره به شوهرانشان خیانت می کنند اما زن آخر به این که با زندگی کردن کنار مردی که دوستش ندارد و قربانی کردن تمام خواسته ها و احساساتش به خویشتن خویش خیانت کرده است، آگاه است.

ادامه نوشته

نوشتاری تحلبلی بر کتاب حتی وقتی می خندیم، نوشته فریبا وفی

انتشارات مرکز
داستان های کتاب خیلی کوتاه هستند و عموما به انقیاد زنان اشاره دارند .
داستان اول: حتی وقتی می خندیم : به زنانی اشاره دارد که علی رغم طلاق عاطفی با شوهرانشان زندگی می کنند و جالبی قضیه این است که مذلت زندگی شان را با بازی شوهر من بدترین شوهر دنیاست تحمل می کنند، چند زن اول به خیال خودشان با کارهای احمقانه مثل تف انداختن تو غذا و غیره به شوهرانشان خیانت می کنند اما زن آخر به این که با زندگی کردن کنار مردی که دوستش ندارد و قربانی کردن تمام خواسته ها و احساساتش به خویشتن خویش خیانت کرده است، آگاه است.

ادامه نوشته

نوشتاری تحلیلی بر کتاب حتی وقتی می خندیم، نوشته فریبا وفی

انتشارات مرکز
داستان های کتاب خیلی کوتاه هستند و عموما به انقیاد زنان اشاره دارند .
داستان اول: حتی وقتی می خندیم : به زنانی اشاره دارد که علی رغم طلاق عاطفی با شوهرانشان زندگی می کنند و جالبی قضیه این است که مذلت زندگی شان را با بازی شوهر من بدترین شوهر دنیاست تحمل می کنند، چند زن اول به خیال خودشان با کارهای احمقانه مثل تف انداختن تو غذا و غیره به شوهرانشان خیانت می کنند اما زن آخر به این که با زندگی کردن کنار مردی که دوستش ندارد و قربانی کردن تمام خواسته ها و احساساتش به خویشتن خویش خیانت کرده است، آگاه است.

 

ادامه نوشته

متری شیش و نیم ساخته سعید روستایی

این فیلم روایتگر گروهی از تیم پلیس مبارزه با مواد مخدر به سرکردگی فردی به نام صمد است که در به در دنبال یک فروشنده عظیم ماده مخدر شیشه در پایتخت هستند. نام این فروشنده ناصر خاکباز بوده و این روزها هر کسی که توسط تیم آنها دستگیر می‌شود، یک سرش به خاکباز گره می‌خورد. فرزند یکی از هم‌تیمی‌های صمد هم توسط قماش خاکباز دزدیده شده و بعد هم به قتل رسیده و برای همین اعضای پلیس مواد مخدر تشنه پیدا کردن خاکباز هستند، آنها تلاش می کنند از خلال دستگیری معتادان و فروشنده های خرده پا به ناصر خاکباز برسند، فیلم با صحنه ی تکان دهنده ی گریز یک خلافکار و مدفون شدن او در گودالی که توسط لودر پر می شود آغاز می شود، همکار صمد که دنبال او می دود رد او را گم می کند و تنها چیزی که از او در دستش باقی می ماند یک بسته مواد است که خلافکار سعی کرده داخل خانه ای بیندازد و موفق نشده است، این خرده داستان بعدتر در خدمت شخصیت پردازی قرار میگیرد...

ادامه نوشته

فیلم افسانه ١٩٠٠ (the legend of 1900) به کارگردانی جوزپه تورناتوره

فیلم یک ملودرام با رگه هایی از طنز در ژانر غریب است. فرق ژانر غریب با شگفت در این است که در ژانر شگفت اتفاقاتی می افتد که با منطق جهان واقعی به هیچ وجه سازگار نیست، مثلا موجوداتی فرازمینی زمین را تسخیر می کنند و چیزهایی از این دست، اما در ژانر غریب اتفاقاتی خارق العاده می افتد که سازنده سعی میکند آنها را با تمهیداتی علمی یا نخبه نگاری، ممکن جلوه دهد، در این فیلم هم یک نوزاد در یک کشتی رها شده است که توسط کارگران زغال سنگ کشتی، بزرگ می شود و با استعدادی خارق العاده بدون هیچ تعلیمی یک پیانیست فوق حرفه ای می شود، این فیلم مصداق داستانی است که تنها مدیوم ممکن برای روایتش سینماست، سکانسهای طولانی پیانو زدن هزار و نهصد، این نبوغ را برای تماشاگر باورپذیر میکند حال آنکه به هیچ وجه چنین داستانی در کتاب با هر نوع فضاسازی ای، باورپذیر از آب در نمی آمد. یکی از سکانسهایی که فقط با منطق ژانر غریب قابل توجیه است، سکانسی است که در دریای طوفانی، چرخهای پیانو باز شده و هزار و نهصد با نوعی رقص عاشقانه با دریا می نوازد و می نوازد و می نوازد. این که پیانو تا لحظات پایانی این سکانس به هیچ مانعی برخورد نمی کند یک احتمال بسیار ضعیف در جهان واقع است.

عدم بیرون رفتن هزار و نهصد از کشتی با نگرش روانشناسانه ی فوبيا از جهان خارج از کشتی و دیالوگهای هزار و نهصد که من نه نامی دارم، نه کشوری که به آن تعلق داشته باشم، قابل توجیه است. در پایان هزار نهصد مرگ را به جای مواجهه با جهان خارج از کشتی انتخاب می کند. تمام این المانها اثر را به یک مانیفست علیه ملی گرایی تبدیل میکند. هر کسی که ماهیچه های تفکرش به تنبلی مفرط دچار نباشد با دیدن فیلم و بیدار شدن حس شفقت انسانی نسبت به نابغه ای که هیچ مذهب یا ملیت یا کشور و یا حتی نامی ندارد، از تمام مرزهای جغرافیایی و مناسبات ملی و مذهبی که این نابغه را چنان به ترس و انزوا کشانده که مرگ را به جای زندگی انتخاب می کند، بیزار می شود. ‌

اما ایراد محتوایی آنجاست که در این فیلم برای قلقلک حس شفقت انسانی از خودخواهی انسان بهره جسته شده است چون اگر هزار و نهصد استعداد خاصی نداشت و یک کارگر ساده ی زغال کش بود، این همه همدلی میسر نمی شد، در حقیقت تالم انسان برای محروم شدن خود و جهان از استعدادی بی نظیر است، نه این که به حرمت ذات ارزشمند انسان فارغ از نژاد و ملیت و مذهب، از نابودی هزار و نهصد اندوهگین و شرمزده شود.

به هر حال، دیدن این فیلم زیبا و تامل برانگیز را به شما خواننده گرامی پیشنهاد میکنم.