عکس معروف بوسه یا نماد صلح
داستان عکس معروف بوسه که توسط #آلفرد_آیزنشتت گرفته شده و بعدها به نماد صلح تبدیل شد چیست؟ ملوان جوانی به نام #مندوسا پس از شنیدن خبر پایان جنگ در سال 1945 در خیابانهای نیویورک میدویده و هر زنی را که میدیده میگرفته و میبوسیده، برایش اهمیت نداشته زن پیر است یا جوان، چاق است یا لاغر و آلفرد متعجب، دنبال او میدویده و با دوربین لایکایی که داشته چیلیک چیلیک عکس میانداخته و این عکس که از همه بهتر در آمده در مجله لایف چاپ میشود و توسط امریکاییها به نماد صلح تبدیل میشود و حتی مجسمهاش را هم میسازند. اگر چه گرتا فریدمن، پرستاری که در این عکس مورد بوسهی اجباری قرار گرفته، در سنین پیری پیدا شد و گفت حس بدی از آن بوسه ندارد و آن را یک بوسهی دوستانه ارزیابی میکند، اما قطعا اگر امروزه چنین اتفاقی میافتاد این عکس به جای نماد صلح به نماد خشونت جنسی تبدیل میشد.
جان لاک فیلسوف انگلیسی که نظریههای مهمیدر مورد آزادی دارد، میگفت برده ها مثل حیوانات نفهمند و هر بلایی سرشان بیاید حقشان است، همین ژاپن که این روزها این قدر کلیپ از فرهنگ بالای مردمش ساخته میشود یگانه کشوری بود که کاسهی داغتر از آش شده بود و در حالیکه که آلمان کوتاه آمده بود بر ادامهی جنگ جهانی اصرار داشت و فجیعترین جنایات جنگی را در دوران جنگ جهانی به انجام رسانید. آمریکایی که با افکار ضد نژاد پرستانه مقابل آلمان جنگید، یک زمانی خودش مهد قربانی کردن سیاه پوستان بود، بدون این که حتی یک قلب از قلوب مردمانش از کشتار و شکنجه ی سیاه پوستان جریحه دار شود و خودشان به جای کتمان حقایق از گذشتهی خود صدها فیلم و سریال ساختهاند.
اجداد دانمارکیهای متمدن، دشمنان خود را زنده زنده کباب میکردند یا پوست میکندند و با پوست پشتشان برایشان مثل فرشتهها، بال طراحی میکردند و آنها هم تمدن فعلی خود را مدیون عدم کتمان حقیقت و مواجهه با تاریخشان هستند.
اما در کدام فیلمی که ما ساخته ایم عنوان شده که در ایران خودمان، در زمان شاه اسماعیل صفوی که مذهب رسمی مان را شیعهی اسلامیکرد، قزلباشهای آدم خوار داشتهایم که مخالفان شاه اسماعیل را زنده زنده گاز گاز میکردند و می خوردند تا تمام شوند؟!
حقیقت این است که هیچ ملتی در دنیا وجود ندارد که تمام پیشینهی تاریخیاش قابل تفاخر باشد. هر کس که برای تحقیر ملتی به اشتباهات تاریخی اآن ملت چنگ بیندازد، سعی دارد حقارت فعلی خود را زیر این سفسطه پنهان کند. حتی کسانی که خیلی باد به غبغب میاندازند و از تمدن چند هزار سالهی ایرانیان حرف میزنند سعی دارند زخم عقب مانده بودن فعلی مان را با تفاخری پوشالین مرهم بگذارند چرا که اگر در تاریخ ما اقدامات درخشانی از کوروش کبیر وجود دارد (که البته مقدار زیادی با افسانه سرایی بر حقیقت ماجرا اضافه شده است) قطعا اقدامات شنیع و ضد بشر دوستانهی بسیاری هم وجود داشته که قابل تفاخر نیست.
اصلا شاید حقیقت ماجرا این باشد که یک دلیل عقب ماندگی ایرانیان پیشینهی تاریخی طولانی است. مفهوم غیرت با پیشینهی تاریخیاش است که سبب میشود دختران بیگناه با داس و قمه و کمربند کشته شوند. پیشینهی تاریخی سرسپردگی به اعراب مهاجم است که سبب میشود فرزندکشی، قانونی و بی عیب باشد. پیشینهی تاریخی تصور حلول شیطان به جسم زن در ایام پریود است که سبب میشود صحبت از یک ماجرای کاملا طبیعی تابو و حتی جرم تلقی شود.
اگر هم چنین نباشد، این پیشینهی تاریخی چند هزار ساله چه تاج گلی به سر ما زده است؟ حقیقت امروز ما چیست؟ من و توی روشنفکر در کنار عدهای ایرانی گیر افتاده ایم که روشنفکری را مسخره میکنند و فکر میکنند برای عزاداری برای اتفاقی که هزار و چهارصد سال پیش افتاده حق دارند عامل شیوع کورونا و کشتار مردم بیپناه باشند. یک چشم بگردانی مطمئنا اطرافت کسی را پیدا میکنی که فمنیسم که داعیهاش برابری زن و مرد است را به سخره میگیرد و بی آنکه بداند فمنیسم چیست مخالف سرسخت فمنیستهاست. واقعیت ما این است که هیچ چیزی برای تفاخر نداریم. ما با حقوق بشر بیگانهایم. ما هنوز قوانین اعدام و شلاق و قطع عضو داریم و یک سری موجود نافهم که وقتی هشتک #نه_به_اعدام می زنیم هشتک درست میکنند که حامیان تروریستها را بشناسید!
کثافت فرهنگی پیرامون ما فراتر از این حرفهاست. ما هر روز با بیشعورهایی که روی پل خانهمان پارک کردهاند و به ساندویچی رفتهاند درگیریم. با آدمهای از دماغ فیل افتادهای که اشتباه میکنند و دست پیش را میگیرند که پس نیفتند و یک عذرخواهی ساده بلد نیستند. با فضولهایی که در مورد شخصیترین مسائلمان که به هیچ وجه بهشان مربوط نیست اظهار نظر میکنند و ...
این یک واکنش دفاعی کودکانه است که رذالتهای فرهنگی اطرافمان را ببینیم و در مورد گذشتهی روشن و طلایی سرزمینمان سخنرانی کنیم. واکنش بالغانه، این است که بپذیریم. تمام خطاهای تاریخی و خطاهای کنونیمان را. واکنش بالغانه این است که خود و خانوادهمان را از شریک بودن در رذالتهای فرهنگی بر حذر داریم حتی اگر برایمان رنج به همراه داشته باشد و با تمام توان و قوا، خود و تفکرات انسان دوستانه و شریفمان را تکثیر کنیم و آن موجودات ضد بشریت و ضد تفکرات ترقی خواهانه را منزوی کنیم.
داستان این عکس معروف که توسط #آلفرد_آیزنشتت گرفته شده و بعدها به نماد صلح تبدیل شد چیست؟ ملوان جوانی به نام #مندوسا پس از شنیدن خبر پایان جنگ در خیابانهای نیویورک میدویده و هر زنی را که میدیده میگرفته و میبوسیده، برایش اهمیت نداشته زن پیر است یا جوان، چاق است یا لاغر و آلفرد متعجب، دنبال او میدویده و با دوربین لایکایی که داشته چیلیک چیلیک عکس میانداخته و این عکس که از همه بهتر در آمده در مجله لایف چاپ میشود و توسط امریکاییها به نماد صلح تبدیل میشود و حتی مجسمهاش را هم میسازند. اگر چه گرتا فریدمن، پرستاری که در این عکس مورد بوسهی اجباری قرار گرفته، در سنین پیری پیدا شد و گفت حس بدی از آن بوسه ندارد و آن را یک بوسهی دوستانه ارزیابی میکند، اما قطعا اگر امروزه چنین اتفاقی میافتاد این عکس به جای نماد صلح به نماد خشونت جنسی تبدیل میشد.
جان لاک فیلسوف انگلیسی که نظریههای مهمیدر مورد آزادی دارد، میگفت برده ها مثل حیوانات نفهمند و هر بلایی سرشان بیاید حقشان است، همین ژاپن که این روزها این قدر کلیپ از فرهنگ بالای مردمش ساخته میشود یگانه کشوری بود که کاسهی داغتر از آش شده بود و در حالیکه که آلمان کوتاه آمده بود بر ادامهی جنگ جهانی اصرار داشت و فجیعترین جنایات جنگی را در دوران جنگ جهانی به انجام رسانید. آمریکایی که با افکار ضد نژاد پرستانه مقابل آلمان جنگید، یک زمانی خودش مهد قربانی کردن سیاه پوستان بود، بدون این که حتی یک قلب از قلوب مردمانش از کشتار و شکنجه ی سیاه پوستان جریحه دار شود و خودشان به جای کتمان حقایق از گذشتهی خود صدها فیلم و سریال ساختهاند.
اجداد دانمارکیهای متمدن، دشمنان خود را زنده زنده کباب میکردند یا پوست میکندند و با پوست پشتشان برایشان مثل فرشتهها، بال طراحی میکردند و آنها هم تمدن فعلی خود را مدیون عدم کتمان حقیقت و مواجهه با تاریخشان هستند.
اما در کدام فیلمی که ما ساخته ایم عنوان شده که در ایران خودمان، در زمان شاه اسماعیل صفوی که مذهب رسمی مان را شیعهی اسلامیکرد، قزلباشهای آدم خوار داشتهایم که مخالفان شاه اسماعیل را زنده زنده گاز گاز میکردند و می خوردند تا تمام شوند؟!
حقیقت این است که هیچ ملتی در دنیا وجود ندارد که تمام پیشینهی تاریخیاش قابل تفاخر باشد. هر کس که برای تحقیر ملتی به اشتباهات تاریخی اآن ملت چنگ بیندازد، سعی دارد حقارت فعلی خود را زیر این سفسطه پنهان کند. حتی کسانی که خیلی باد به غبغب میاندازند و از تمدن چند هزار سالهی ایرانیان حرف میزنند سعی دارند زخم عقب مانده بودن فعلی مان را با تفاخری پوشالین مرهم بگذارند چرا که اگر در تاریخ ما اقدامات درخشانی از کوروش کبیر وجود دارد (که البته مقدار زیادی با افسانه سرایی بر حقیقت ماجرا اضافه شده است) قطعا اقدامات شنیع و ضد بشر دوستانهی بسیاری هم وجود داشته که قابل تفاخر نیست.
اصلا شاید حقیقت ماجرا این باشد که یک دلیل عقب ماندگی ایرانیان پیشینهی تاریخی طولانی است. مفهوم غیرت با پیشینهی تاریخیاش است که سبب میشود دختران بیگناه با داس و قمه و کمربند کشته شوند. پیشینهی تاریخی سرسپردگی به اعراب مهاجم است که سبب میشود فرزندکشی، قانونی و بی عیب باشد. پیشینهی تاریخی تصور حلول شیطان به جسم زن در ایام پریود است که سبب میشود صحبت از یک ماجرای کاملا طبیعی تابو و حتی جرم تلقی شود.
اگر هم چنین نباشد، این پیشینهی تاریخی چند هزار ساله چه تاج گلی به سر ما زده است؟ حقیقت امروز ما چیست؟ من و توی روشنفکر در کنار عدهای ایرانی گیر افتاده ایم که روشنفکری را مسخره میکنند و فکر میکنند برای عزاداری برای اتفاقی که هزار و چهارصد سال پیش افتاده حق دارند عامل شیوع کورونا و کشتار مردم بیپناه باشند. یک چشم بگردانی مطمئنا اطرافت کسی را پیدا میکنی که فمنیسم که داعیهاش برابری زن و مرد است را به سخره میگیرد و بی آنکه بداند فمنیسم چیست مخالف سرسخت فمنیستهاست. واقعیت ما این است که هیچ چیزی برای تفاخر نداریم. ما با حقوق بشر بیگانهایم. ما هنوز قوانین اعدام و شلاق و قطع عضو داریم و یک سری موجود نافهم که وقتی هشتک #نه_به_اعدام می زنیم هشتک درست میکنند که حامیان تروریستها را بشناسید!
کثافت فرهنگی پیرامون ما فراتر از این حرفهاست. ما هر روز با بیشعورهایی که روی پل خانهمان پارک کردهاند و به ساندویچی رفتهاند درگیریم. با آدمهای از دماغ فیل افتادهای که اشتباه میکنند و دست پیش را میگیرند که پس نیفتند و یک عذرخواهی ساده بلد نیستند. با فضولهایی که در مورد شخصیترین مسائلمان که به هیچ وجه بهشان مربوط نیست اظهار نظر میکنند و ...
این یک واکنش دفاعی کودکانه است که رذالتهای فرهنگی اطرافمان را ببینیم و در مورد گذشتهی روشن و طلایی سرزمینمان سخنرانی کنیم. واکنش بالغانه، این است که بپذیریم. تمام خطاهای تاریخی و خطاهای کنونیمان را. واکنش بالغانه این است که خود و خانوادهمان را از شریک بودن در رذالتهای فرهنگی بر حذر داریم حتی اگر برایمان رنج به همراه داشته باشد و با تمام توان و قوا، خود و تفکرات انسان دوستانه و شریفمان را تکثیر کنیم و آن موجودات ضد بشریت و ضد تفکرات ترقی خواهانه را منزوی کنیم.
	  من ارغوان اشترانی فارغ التحصیل کارشناسی ریاضی محض بی آن که خود را نویسنده بدانم به نوشتن عشق می ورزم. فعالیتهایی که به طور رسمی در این زمینه انجام داده ام عبارتند از: