پدر نمونه
تاترهاي اصغر سمسار زاده را دوست ندارم.
پدر نمونه كه آخرين كار اوست و در حال حاضر در بولينگ (مجتمع فرهنگي جوان) در حال اكران است، به طرز فاحشي تقليد ناشيانهاي از كارهاي بهزاد محمدي است و از كارهاي قبلي خود او صد پله پايينتر ميباشد. نميدانم اصولا دنياي هنر زحمت اطلاق اسمي به كارهايي نظير كارهاي بهزاد محمدي را به خود داده است يا خير، اما من اسم اين نوع كارها را «تئاترهاي كابارهاي» گذاشتهام. در اين تاترها محور اثر روي قر كمر و دنبل و ديشو و آوازهخواني قرار دارد و تنها فرقي كه با كابارههاي غرب دارد اين است كه تماشاگر بايد مثل هويج بنشيند و قرهاي احتمالي گير كرده در كمر را با طرفندهاي گوناگون خنثي كند! و البته، خوردنيهاي احتمالي هم به چيپس و پفك و پف فيل و آب ميوه محدود ميشود. در اين كارها اصولا محتوا بسيار ضعيف است و اگر وجود داشته باشد بسيار شعاري و گل درشت است، مثلا در پايان تئاتر بازيگر يك مونولوگ طولاني ميخواند و مضرات دروغگويي يا پولدوستي مفرط را براي تماشاگر بازگو ميكند. در حقيقت هنر بازيگر در تقليد صدا و حركات موزون است كه تماشاگر را مجذوب ميكند و اصولا دغدغهي اين كارها محتوا نيست و هدفشان فقط هديهي ساعت خوشي پر از خنده و شادي به مخاطب است. اگر چه كارهاي محمدي هم به لحاظ محتوا چيزي از كارهاي سمسار زاده بيشتر ندارد ولي كارهاي او از شوخيهاي ركيك و غيرانساني كه در پدر نمونه بدجور توي ذوق ميزد خالي است و يا اگر هم از شوخي ركيكي بهره جسته باشد بسيار اندك است و همان اندك را هم آنقدر در لفافه پيچيده و با چاشني طنز آميخته كه لااقل تماشاگر در هنگام خارج شدن از تئاتر احساس اين كه «هجي جون» به ايران برگشته را، تجربه نكند...
من ارغوان اشترانی فارغ التحصیل کارشناسی ریاضی محض بی آن که خود را نویسنده بدانم به نوشتن عشق می ورزم. فعالیتهایی که به طور رسمی در این زمینه انجام داده ام عبارتند از: