ساعت شني (بهراميان)
اين روزها مجموعهي جديدي به نام ساعت شني كاري از بهرام بهراميان يك شب در ميان از كانال يك سيما پخش ميشود كه به رغم بازي تواناي بازيگران و خط روايي جذاب و ريتم تند از ايرادات ساختاري سرشار است!
لازم به ذكر ميدانم كه در يك اثر سينمايي علي القاعده دوربين عنصري است كه تماشاگر بايد بتواند به آن اعتماد كند. حال با اين پيش فرض به سراغ بررسي اثر ميرويم.
محور داستان اثر روي معضل خانم دكتر متخصص زنان و زايماني ميچرخد كه خودش نازاست و قصد دارد با اجاره كردن رحم شخص سالمي بچهدار شود.
در ابتداي اين سريال ميبينيم كه خانم دكتر بچهاي دارد كه در خانهاي جدا از او و تحت مراقبت پرستاري زندگي ميكند. بچهاي كه هيچ كس از وجود او آگاه نيست. دوربين زواياي مختلفي از رابطهي اين مادر و فرزند را به ما نشان ميدهد. مثلا شاهد اين هستيم كه مادر بچه را بغل ميكند و بارها و بارها مادر و بچه را با هم در كادر ميبينيم. ساختار به نوعي است كه تماشاگر وجود عيني اين بچه را باور ميكند و فقط اين سوال براي او مطرح است كه اين بچه كيست و از كجاست؟ از يكي دو قسمت قبل كارگردان در فيلم المانهايي را چپانده تا تماشاگر در مورد وجود عيني كودك به شك افتد. مثلا سه شنبهي قبل مشاهده شد كه بدون كات نگاه مادر از طبقه اول به بالكن ميچرخد و بچه را مخاطب خود قرار ميدهد، يعني اين كه بچه طي الارض ميكند. يا وقتي دوربين در جايگاه منشي خانم دكتر قرار گرفت بچه را با خانم دكتر مشاهده نكرد و از اين كه خانم دكتر عروسكي با خود حمل ميكند متعجب شد.
در قسمتهاي بعد تماشاگر متوجه ميشود كه اصولا بچهاي وجود ندارد و اين بچه تصوير ذهن بيمار خانم دكتر است. حتي ميبينيم كه خانم دكتر در اتاقش مدام از حالتي به حالت ديگر ميشود و گاهي در جايگاه خودش حرف ميزند و گاهي جاي بچه تقليد صدا ميكند...
در اين داستان تماشاگر بين دو روايت مانده است:
1 اين بچه روح يا جني است كه فقط خانم دكتر قادر به مشاهدهي آن است، كه اگر اين روايت صحيح باشد صحنههايي كه ميبينيم خانم دكتر اداي بچه را در ميآورد زائد است.
2 اين بچه غير واقعي است و تنها تصوير خيالي يك ذهن بيمار است، كه در صورت درستي اين روايت ما هيچ كجا نبايد خانم دكتر و بچه را در قاب دوربين با هم ببينيم و يا ببينيم كه بچه قادر به اثرگذاري بر محيط است مثلا مهشيد را نيشگون ميگيرد و غيب ميشود.حتي اگر خانم دكتر از سمت راست كادر خارج ميشود براي ظاهر شدن بچه بايد كات بخورد و دوربين از زاويه ديد خانم دكتر در جايگاه او بچه و سايرين را به ما نشان دهد...
دوربين در سينما جايگاه داناي كل غير مفسر در ادبيات را دارد. در اين اثر خود داناي كل كه قرار است قابل اعتماد باشد هم، روانپريش است! يعني يك جا براي شما ميگويد: دختر بچهي هشت ساله كنار آنها ايستاده بود و مهشيد و شوهر خانم دكتر او را نميديدند اما صداي او را ميشنيدند و فقط خانم دكتر بود كه او را ميديد!
در جاي ديگر به شما ميگويد خانم دكتر بيچاره خود را روي تخت ميانداخت و با صداي دختر بچهي ذهنياش خود را ملامت ميكرد و بعد بلند ميشد و خودش ميشد و سعي ميكرد به خودش بقبولاند كه شوهرش اهل خيانت نيست...
از طرف ديگر اصولا بيماري خانم دكتر يك بيماري جديد التاسيس است. زيرا اگر او چند شخصيتي باشد، در قالب كودك فرو ميرود و با صداي كودكانه حرف ميزند و در آن حالت ديگر اصلا خانم دكتر بالغ را نميشناسد و اگر خانم دكتر باشد، كودك را نه ميبيند و نه ميشناسد و حتي از اين كه به او بگويند كودكي وجود دارد دچار تعجب خواهد شد.
از طرفي اگر دچار اختلالات اسكيزوفرني شده باشد و در توهماتش چيزهاي غير متعارف ببيند در ذهنش صداي كودك را ميشنود و به جاي كودك حرف نميزند و شنيدن صداي كودك چون تنها در ذهن او وجود دارد براي اطرافيان غير ممكن است.
دوربين كارگردان دراين اثر اصولا غيرقابل اعتمادترين عضو اثر است. مثلا وقتي مهشيد به ياد ميآورد كه دوستش جعبهي دستبند خانم دكتر را باز كرده است، قاعدتا دوربين بايد از زاويه ديد مهشيد روايت كند، اما يك مونتاژ ساده سياه و سفيد از صحنهاي كه قبلا مخاطب ديده است در اثر چپانده شده و نتيجه آن است كه مهشيد در ذهن خودش، خودش را هم در تصوير ميبيند...
در اين اثر حتي كمترين هزينه براي تحقيق در مورد لقاح مصنوعي و عمل (IVF) يا(in vitro fertilization ) انجام نشده است. مثلا ميبينيم كه خانم دكتر براي اين كه جنسيت جنين را بفهمد مهشيد را به سونوگرافي ميبرد در صورتي كه جنسيت و حتي سلامت كوروموزومي جنين در آزمايشگاه قبل از انتقال به رحم بررسي ميشود مگر آن كه احتمال multiple transferدر نظر گرفته شود كه در مورد زنهايي با رحم سالم در پزشكي single embryo transfer ارجحيت دارد و اصولا اگر آي وي اف تك جنيني صورت نگرفته بود خانم دكتر علي القاعده بايد بيشتر نگران دو يا چند قلو زايي حامل ميبود تا جنسيت نوزاد...
نميدانم اين همه ايراد از بي سوادي يا احمال كاري است يا نشات گرفته از اين فكر است كه: صرف وقت و هزينه براي مخاطب ايراني لزومي ندارد زيرا هر چه بسازيم بر اساس رابطه فروش ميرود و مخاطب ايراني هم كه اصولا نميفهمد كه عيب كار كجاست...
باشد كه اين ايرادات از فرضيهي آخر نباشد.
با تمام اينها رويا نونهالي را با بازي فوق العادهاش دوست دارم و دختر حاجيان هم كه عجيب شبيه خودش است و با احساس بازي ميكند و سواي از بازي، اثر از اين بابت كه اختلاف طبقاتي و معضلات فقر در جامعه را به تصوير كشيده و نيز از اين بابت كه براي مسئلهاي تحت عنوان ((رحم اجارهاي)) فرهنگ سازي ميكند قابل تامل است.