پسر كوچك بامزه تر به پسر كوچكتر با مزه:

- تفنگت رو مي دي بازي كنم؟

- نه نمي دم.

- ببين گفته باشما من تا يه هفته ديگه مي رم پيش دبستاني بعد اگه اومدم با لباس نارنجي پيش دبستانيم تو محل راه رفتم و اومدي به من گفتي سعيد باهام بازي كن و من تحويلت نگرفتم ناراحت نشي‌ها!

- ببين سعيد. چيزه بيا اصن تفنگم رو ببر خونتون. پيشت باشه فعلا...

پسر با مزه‌تر تفنگ رو با غرور قبول مي‌كنه و با چشمان شرربارش به مني نگاه مي‌كنه كه دارم بهش مي‌خندم و در كوچه را باز مي‌كنم تا داخل شوم. مي‌خندد. از چشمان روشنش برقي بيرون مي‌جهد. برق پيروزي يا شادي يا زيركي...

پی نوشت: از نمایشگاه نقاشی اساتید با نیتی بارانی دیدن فرمایید:

http://www.mseslami.blogfa.com/