بادبادك باز نوشته خالد حسيني
«تف به ريش هر چي عنتر حق به جانب است. غير از تسبيح انداختن و از بر كردن كتابي كه اصلا زبان آن حاليشان نيست هنر ديگري ندارند. هر چي ملا يادت داده را ول كن. فقط يك گناه وجود دارد والسلام و آن هم دزدي است. هر گناه ديگري هم نوعي دزدي است مي فهمي چه مي گويم؟ اگر مردي را بكشي يك زندگي را مي دزدي. حق زنش را از داشتن شوهر و حق فرزندش را از داشتن پدر مي دزدي. وقتي دروغ بگويي حق كسي ار از دانستن حقيقت دزديدهاي. وقتي تقلب ميكني حق رعايت انصاف را مي دزدي. هيچ كاري پستتر از دزدي نيست امير. اگر كسي چيزي را كه مال خودش نيست بردارد، خواه جان يك آدم باشد خواه يك تكه نان تف به رويش.»
اين جملات مربوط به كتاب بادبادكباز نوشته خالد حسيني است.
اين كتاب، داستاني خطي را با نثري ساده و روان بيان ميكند. عذاب وجدان يك پسر متمول افغاني سوخت پيش برندهي ماشين اثر است. خواننده در داستان به جاي مواجه شدن با تعليقي كه پيش برندهي اثر باشد با اتفاقاتي مواجه ميشود كه انتظارش را دارد. انتظار دارد كه امير به حسن تهمت دزدي بزند. انتظار دارد كه گذشتهي ثريا را فراموش كند و با او ازدواج كند، مي داند كه سهراب قرار است كار نيمهتمام پدرش را تمام كند و انتقام او را بگيرد. حتي پايان باشكوه داستان را انتظار مي كشد ولي با تمام اينها اثر، جذاب و به طرز سرگيجه آوري با شكوه است. اينها همه به آن علت است كه در اين اثر چيزي فراتر از تعليق وجود دارد. شايد بشود گفت نويسنده تكه اي از روح خود را به اثر بخشيده. شنيدهام كه هر انساني اگر بتواند كتاب شخصياش را بنويسد بي شك كتابي بي نظير خواهد بود و به نظر مي رسد بادبادكباز كتاب شخصي خالد حسيني است.
كتاب شخصي كتابي است كه در آن نويسنده بدون ترس از قضاوتها روح خود را عريان ميكند ودر معرض ديد تماشاگر ميگذارد. در كتابهاي شخصي عموما نويسنده آگاهانه يا ناآگاهانه از زندگي شخصي و كودكياش وام مي گيرد و البته نيازي نيست به عينه ماجراهايي را روايت كند كه براي خودش اتفاق افتاده و اغلب تخيل و خاطرات را در هم ميآميزد و تنديس زيبايي از روحش را ميتراشد.
اين كتاب به لحاظ گذر از مقاطع تاريخي و سياسي افغانستان حرفهاي بسياري نيز براي گفتن دارد. به راحتي ميتوان لمس كرد كساني كه به خود اجازه ميدهند به نام دين و ايمان به آزار انسانها بپردازند چه قسم افرادي هستند. كم و بيش مي توان حس كرد كه حكام ظالم چطور ملتها را به عقب مي رانند و ملتهاي عقب مانده چطور حكام ظالم را با ناجيان آسماني اشتباه مي گيرند.
تنها نقدي كه ممكن بود به كتاب وارد باشد از زبان خود نويسنده در بخشي از كتاب جاري ميشود:
- احساس ميكنم در كشور خودم يك توريست هستم.
فريد خنديد.
- مي خواهم بدانم براي چي مي خندي؟
- مي خواهي بداني؟ بگذار مجسم كنم آقا صاحب. شما لابد توي يك خانهي سه طبقه زندگي مي كنيد كه باغبانتان آن را غرق گل كرده. پدرت هم يك ماشين امريكايي زير پايش است. چند تا خدمتكار هم داريد كه احتمالا هزارهاي هستند. مهمانيهاي مجلل؟ درست نميگويم؟
- براي چه اين حرفها را مي زني؟
به پيرمرد خنزرپنزري اشاره كرد كه توي كوره راهي خودش را به زور ميكشيد و توبرهي كرباس بزرگي پر از هيزم به پشتش بسته بود.
افغانستان واقعي اوست آقا صاحب. افغانستاني كه من مي شناسم اوست. شما هميشه اينجا يك توريست بودهايد، فقط خبر نداشتيد.
اين جملات نشان ميدهد نويسنده آگاه است زندگي پسر پولدار تحصيلكردهاي از افغانستان را بيان كردن متناقض با فعليت عمومي و واقعي افغانستان است و البته نقد كوچك ديگري بر كتاب وارد است كه تقريبا من را عصباني كرده بود و آن اين بود كه شخصيت اول اسم سگش را گذاشته بود افلاطون و علت را هم چشمان متفكر سگ دانسته بود!
تمام اينها را گفتم تا شما را به خواندن اين ايجاز جديد در ادبيات معاصر دعوت كنم.
براي خواندن زندگي نامهي خالد حسيني و دانلود كتاب به صورت پي دي اف يا صوتي با صداي نويسنده اينجا كليك كنيد.
براي خواندن اخبار جريان سازي اين كتاب در امريكا و ساير نقاط جهان اينجا كليك كنيد.
فيلم بادبادك باز، هم در راه است. براي خواندن مطالب بيشتر درباره ي اين موضوع اينجا كليك كنيد.
دوست عزيزم آقاي اسلامي هم نقد كوتاهي به آلوده سازي به بهانهي زيبا سازي نوشتهاند كه به كتاب بادبادكباز ربطي نداره ولي به ما مردم تهران كه ربط داره.