توجه: این متن داستان فیلم را لو می‌دهد اما در عین حال پیامی بسیار مهم دارد و به تفسیر فلسفی فیلم می‌پردازد.

فیلم سینمایی جان و گودال داستان پسر نوجوان سیزده ساله‌ای است که به یکباره تصمیم می‌گیرد پدر و مادر و خواهرش را بیهوش کند و در گودال بسیار عمیقی که میان جنگل در نزدیک خانه پیدا کرده، رها کند.

در ابتدای امر، لایه‌ی اول داستان ذهن مرا درگیر کرد. چرا این پسر چنین کاری را می‌کند؟ آیا او یک قاتل بالفطره است؟ در تمام طول فیلم هیچ جواب قانع کننده‌ای به چرایی امر توسط پسرک داده نمی‌شود. حتی در یک سکانس مخاطب فکر می‌کند جان  قصد دارد دوستش را در استخر خفه کند و بعد می‌بیند چنین اتفاقی نمی‌افتد و این یک بازی بین دو پسر بچه است چون فکر می‌کنند در لحظه‌ی نزدیکی مرگ، مریم باکره را خواهند دید. یعنی حتی اعتقادات مذهبی هم در جان ریشه‌ای عمیق دارد و قاتل بالفطره هم نیست.

وقتی دیدم در لایه‌ی اول پاسخ چندانی به سوالات رایجی که یک چنین فیلمی در ذهن مخاطب ایجاد می‌کند داده نمی‌شود، لایه‌ی دوم و معنای عمیق فیلم، رخ نشان داد:

جان، پسر نابالغی است که بر اساس یک شانس یا اتفاق، کنترل خانواده‌اش را به دست می‌گیرد. جان، نماد دیکتاتورهای نابالغ است که با دخالت کشورهای دیگر یا جریانات قدرت رایج در حکومتها، اختیار جان و مال ملت را در دست می‌گیرند. دیگر چرایی کارهای جان، تنها یک جواب دارد: چون او نابالغ است و برای این مسند مناسب نیست.

در فیلم می‌بینیم که ابتدا به آنها رسیدگی می‌کند، برایشان تشک و آب و غذا پایین می‌فرستد اما به یکباره مشغول عیش و نوش خود می‌شود و آنها را فراموش می‌کند. او مدت زیادی پدر و مادر و خواهرش را گرسنه می‌گذارد و درست در زمانی که آنها یقین پیدا کرده‌اند که جان، قصد دارد آنها را با گرسنگی مفرط و زجر بسیار بکشد، برایشان ریزوتوی خوشمزه‌ای می‌پزد و در بسته‌بندی‌ای تمیز با چنگال و بشقاب به داخل گودال می‌فرستد. دریغ کردن مایحتاج طبیعی مورد نیاز برای حیات و بعد صدور اجازه‌ی استفاده!

از سوی دیگر پدر و مادر و خواهر که در گودال گرفتار شده‌اند از آنجایی که فکر می‌کنند سرانجام با گفتگو می‌توانند جان را وادار کنند که دست از اعمال مجرمانه و ظالمانه‌ی خود بردارد و برایشان نردبان بفرستد یا بالاخره عاملی خارجی از نبودن آنها باخبر می‌شود و پلیس را خبر می‌کند در مدفوع  و کثافت خود دست و پا می‌زنند و برای فرار از گودال کاری اساسی انجام نمی‌دهند، حال آنکه جان به راحتی عامل‌های خارجی را با دروغهای ریز و درشت فریب می‌دهد و دست به سر می‌کند. تنها سکانسی که از تلاش آنها برای نجات خود روایتگر است، روی دوش هم سوار شدن است. مادر روی دوش پدر نشسته و دختر روی شانه‌ی مادر ایستاده است و اگر حدود نیم متر بپرد، دستش به لبه‌ی گودال می‌رسد، اما از افتادن و آسیب دیدن می‌ترسد و به طغیان مقابل خواسته‌ی جان که ماندن آنها در گودال لجن و کثافت است تن می‌دهند.

از سوی دیگر می‌بینیم جان مقدار زیادی از پولهای پدرش را به دوستش هدیه می‌دهد، در حالیکه دوستش حتی نیازی به این هدیه ندارد. او آنقدر نابالغ و ناآگاه است که فقط به تایید عاطفی دوستش نیاز دارد و متوجه نیست این منابع مالی که هبه می‌کند، سرمایه‌ی آینده‌ی خود و خانواده‌اش برای زندگی است.

دیالوگهای بین پدر و مادر و خواهر در گودال هم متضمن همین تفسیر است. پدر از مادر می‌پرسد هیچ ایده ای نداری که جان از چه چیزی ناراحت شده که این کار را می کند؟ مادر می‌گوید هیچ اتفاق بدی بین او و جان رخ نداده فقط چند روز پیش جان از او پرسیده فرق یک کودک با بزرگسال چیست؟ و مادر پاسخ داده، فرد بالغ نسبت به خودش و افراد دیگر مسئول است و جان گفته دوست ندارد بزرگ شود و مادر گفته که همه‌ی انسانها موظفند از این مرحله عبور کنند.

این فیلم به ما نشان می دهد که انداختن مسئولیت اداره‌ی یک جامعه بر دوش کسی که خود را برای چنین تصمیم گیریهای بزرگی آماده نمی‌بیند ممکن است چه فجایع عمیقی را رقم بزند.

از سوی دیگر چند سکانس کوتاه از مادری داریم که دارد دختر دوازده ساله‌اش را با مقدار زیادی پول رها می‌کند و به نقطه‌ای نامعلوم می‌گریزد. دختر هر کاری می‌کند تا از قبول مسئولیت سر باز بزند. به مادرش می گوید من تمام پولها را هدر می دهم. من دوازده سال بیشتر ندارم... من می خواهم با تو بیایم و برایت کار کنم، خلاصه به هر دری می زند و مادر نمی پذیرد.

این سکانس که ظاهرا با وقایع اصلی فیلم بی ارتباط است، متضمن همین تفسیر فلسفی است که از دیدن فیلم در ذهن من نشست. وقتی پدر و مادر و خواهر بالاخره از گودال نجات پیدا می کنند و در خانه دور میز نشسته‌اند، دوربین ما را به باغ خانه‌ی آنها می‌برد و همان دختر بچه را سرگردان می‌بینیم و جهت نگاه او که به سمت خانه جذب می‌شود. پدر و مادر و خواهر ظاهرا توانسته‌اند دیکتاتور کوچک و نابالغ قبلی را به زیر بکشند و حتی گودال را هم پر کرده‌اند، اما ممکن است از روی احساس گرایی همین دختر بچه‌ی نابالغ را سر سفره‌شان بنشانند و یک بار دیگر با حادثه‌ای دیگر، مورد تجاوز و ظلم و حقارت قرار بگیرند.