نامه های ارغوان اشترانی به رویا صغیری (نامه شماره 11)
رویا جان، امروز هم یک حکایت تلخ تنم را لرزاند، مردی برایم روایت کرد که انگشتی که با آن تار می زده و به همین دلیل ناخنش بلند بوده در زندان مشهد شکسته اند، بعد هم در اثر عدم رسیدگی احساسش را از دست داده و بعد از بیست سال ساز زدن و شاگرد داشتن ساز را بوسیده و کنار گذاشته است، کاش می دانستم بر کدامین درد جاری در این خاک ملخ زده باید بگریم، بغض برای آن مرد و نگرانی برای انگشتان تو و دیگران، امانم را بریده است
هفدهم شهریور نود و هفت
+ نوشته شده در سه شنبه بیستم آذر ۱۳۹۷ ساعت 3:28 توسط ارغوان اشترانی
|