خاطره شماره شش از نمايشگاه بين المللي كتاب تهران 97
داستان #گشت_ارشاد پارسال در نمایشگاه کتاب را که یادتان هست؟ اگر یادتان نیست یا نخوانده اید ورق بزنید و در عکس دوم بخوانید، چون به نظرم در نمایشگاه امسال به طرز عجیبی تاثیرش را بر جا نهاده بود.
من از قبل از نمایشگاه با خودم عهد کرده بودم که اگر بیایند و مرا #امر_به_معروف کنند، امر به معروفشان کنم که معروف حقیقی سوال در مورد این است که چرا به موسساتی که کلاهبردار بوده اند مجوز فعالیت داده اند، که چرا بیست نفر، بیست میلیارد دلار از ایران خارج کرده اند و به بانکهای گرجستان برده اند؟ که چرا درست همان چند فعال محیط زیستی که ادعا کرده بودند در کویر ایران زباله های اتمی روسیه دفن می شود و با آن مخالفت کرده بودند، دستگیر و برخی خودکشی شدند و هزاران چیز دیگر توی ذهنم قطار کرده بودم، اما دوستان سیاه پوشمان از دور نگاه می کردند و اصلا جلو نمی آمدند و فاطمه می گفت تا چشم شما رادور ببینند می آیند و به من تذکر می دهند!!!
خلاصه این که در یکی از روزها یک خانم چادری پس از مدت زیادی که دورایستاده بود جلو آمد، من توی ذهنم حرفهایی که باید می زدم را دوره کردم وبالاخره زن سیاه پوش لب به سخن گشود: «این پازلهای داستانی که تولید کرده اید خیلی جالبند اما همکارتون گفت دانه ای ١٢۵٠ تومن کمتر نمی دهید.»
گفتم: «درسته»
گفت آخه من پازل چینی تو همین ابعاد می گیرم دانه ای هفتصد تومن و دو تومن می فروشم، این برای من خیلی سودداره اما چون امسال رهبرم فرموده اند از کالای ایرانی حمایت کنید، می خوام از پازلهای شما بخرم که هم عکسهاشون ایرانی اند و هم تولیدشون»
گفتم: «خب من نهایتا از سود خودم می گذرم و برای شما دانه ای هزار می زنم.»
گفت: «اگه همون هفتصد بزنی می برم.» کلی برایش توضیح دادم که چرا جنس چینی ارزانتر است و از حمایتهای حقیقی دولت چین از تولید کننده ها سخنها راندم. از این گفتم که هزار تومن سود هم روی هر پازل، سود کمی نیست، اما او همچنان خواهش می کرد برای این که بتواند از دستورات رهبرش اطاعت کند، تخفیف بیشتری بدهم!!! گفتم: «پازلها خیلی بیشتر از قیمتی که پیشنهاد می دهی درآمده، من دویست و پنجاه تومن از سودم کم کردم، تو هم سیصد دیگه به مبلغ پیشنهادی ت اضافه کن چون من نمی تونم به خاطر این که شما می خوای از رهبرت اطاعت کنی و خرج اضافه ای هم نکنی ضرر بدم.»
فکر می کنید سرانجام چه شد؟
هیچی دیگه، خانم چادری ، بی خیال کالای
ایرانی و فرمان رهبرش شد و ترجیح داد همان پازلهای چینی را بخرد و با سیصد تومن سود
اضافه، شادی کند
من ارغوان اشترانی فارغ التحصیل کارشناسی ریاضی محض بی آن که خود را نویسنده بدانم به نوشتن عشق می ورزم. فعالیتهایی که به طور رسمی در این زمینه انجام داده ام عبارتند از: