ما همه گونه به هم ابراز #عشق کرده ایم

چون خرسهای قهوه ای هم را خارانده ایم و چون اسکیموها، بینی بر بینی ساییده ایم

بر هم ترانه و داستان خوانده ایم، شعر خوانده ایم، به ساعت پنج عصر از زن خوب ایالت سیچوان

لب بر لب نهاده ایم و دود تهران را به تقه ای نعناگون کرده ایم و با نفسهای خسته ی مان، سرگیجه ی سکرآورش را نوش کرده ایم

در بلاد گرگ و ماه بیخود از خود و غرقه در آواز

بر چمن های خیس خفته ایم و پولهای رنگارنگمان را پانزده پا به زیر دریا برده ایم

در کافه فریدا خندیده ایم و در عکسهای صاحب کافه با پولهای خیس دور تا دور میزمان به ثبت رسیده ایم و در کافه گودو دعوا کرده ایم و کافه و کافه نشینی مان را گم کرده ایم

بر رنج کودکان #عفرین و کرمانشاه گریسته ایم و در میدان تجریش زلف بر باد داده ایم

ما فیلم ساخته ایم، تن آساییده ایم، پیاده تا شمال رفته ایم و میان دلفین ها جهیده ایم

ما داستانها ساخته ایم، دوستها باخته ایم و کارها کرده ایم و خارها دیده ایم

اما هنوز برای آزادی لب بر غذا نبسته ایم