این یک متن طولانی اسف بار است. ظاهرا همه چیزِ ابتدای متن خوب است اما در انتها معلوم می شود که در چه کثافتی در حال فرو رفتنیم، پس حوصله کنید و تا آخر بخوانید.

«به عنوان یک جهانگرد باید صادقانه اعتراف کنم از آزادی‌ای که پاسپورت امریکایی‌ام برایم به ارمغان آورده سپاسگزارم اما به عنوان یک انسان بسیار سخت است که بپذیریم ما (امریکایی‌ها) هنوز نژادپرستیم. هیچ کس جایی را که به دنیا آمده، خودش انتخاب نکرده است.»

@borderjunkie (توریست امریکایی)

ظاهرا جان پاول سفرش را از تهران آغاز کرده است. به دوستانش در اینستاگرام اعلام کرده است که فلان ساعت در میدان آزادی هستم و آنها او را پیدا کرده‌اند و با او عکس گرفته‌اند و با او همراه شده‌اند. عده‌ای او را مهمان خانه‌هایشان کرده اند و به او جا و مکان داده‌اند. به این کار اصطلاحا هاستینگ می‌گویند. سایتهای معتبری در دنیا برای ثبت و ارایه‌ی خدمات هاستینگ وجود دارند که افراد می‌توانند در آنها ثبت نام کنند. هر اکانت با مهمانداری بسته به میزان مرامی که خرج می کند امتیاز می‌گیرد و امتیاز او سبب می شود تا زمانی که به کشور دیگری می رود سایت برای او تبلیغ کند و یک مهمانپذیر برای او پیدا شود. خودم عضو این سایتها نیستم، پس لطفا در مورد چگونگی عضو شدن در این سایتها از من چیزی نپرسید و در گوگل جستجو کنید. این را گفتم که بدانیم بر خلاف آنچه که بعضی‌ها فکر می‌کنند که یک مشت ایرانی، پیدا شده‌اند که به یک امریکایی کولی مجانی داده‌اند، چنین امری صحت ندارد، چون توریست هاستنرهای کرمانی‌اش را معرفی می‌کند، البته اگر هم صرف مهمان‌نوازی مطرح بوده باشد و ایرانی‌ها در هیچ سایتی هم خدمات هاستینگ خود را به ثبت نرسانده باشند، باز هم از نظر من این یک سنت پسندیده‌ی ایرانی است و آدمهایی که نکوهشش می کنند، خود تنگ نظر و قابل نکوهشند.

توریست امریکایی پیراهن من ایران را دوست دارم به تن می کند و نام ایران را با یک کلاه بر فراز سر می نهد و جلوی شعار مرگ بر امریکای خ فاطمی و عکس اسکلتی مجسمه‌ی آزادی و سفارت سابق امریکا عکس و فیلم می گیرد و می گوید امیدوارم روزی برسد که بتوانیم با هم دوستانه برخورد کنیم.

در صفحه‌اش برای هموطنانش در مورد چیزهای غلطی که در مورد ایران می گویند توضیح می دهد، مثلا می گوید ایرانی ها از امریکایی ها متنفر نیستند بلکه با حکومت امریکا مشکل دارند. در پست دیگری هم می نویسد واقعا بابت رئیس جمهور احمقمان متنفرم.می گوید که ایران بر خلاف تصور امریکایی ها کشور امنی است و یکی از امن ترین کشورهای دنیاست و تنها جایی که باید احساس وحشت کرد زمان رد شدن از خیابان های تهران است! (البته هنوز ارومیه نرفته است بنده خدا)، در مورد زبان فارسی توضیح می دهد که با عربی فرق دارد و حتی چهار حرف اضافه‌تر از عربی دارد. آخ که چقدر وقتی ترکیه بودم و بعضی‌ها فکر می کردند زبان ایرانی‌ها عربی است لجم می‌گرفت. می‌گوید که بر خلاف تصور امریکایی‌ها ایران سراسر بیابان نیست و در مورد فعالیتهای زنان و مثمر ثمر بودنشان در زندگی اجتماعی می‌نویسد.

در استوریهایش می بینیم که با بچه ای ایرانی بازی می کند و هی می گوید من که نمی فهمم تو چی می گی و بعد با مهربانی کلاه خودش را سر بچه می گذارد. کوزه‌ی بزرگ نقاشی شده‌ای می بیند و سرک می کشد و می بیند یک دختر مشغول نقاشی است و با لهجه‌ی شیرینش می گوید: «کیلی قشنگ.» گاهی هم یک تی شرت به تن دارد که روی آن به ترامپ بدو بیراه نوشته است و ایرانی ها حسابی با آن حال می‌کنند. با علی و مونا، جهانگردان ایرانی که پنج سال است به سراسر ایران و ترکیه و گرجستان و ارمنستان با ماشین وَنِشان سفر می کنند دیدار می کند و پیام صلح و دوستی آنها را امضا می‌کند.

در معرفی ایران هیچ چیزی را از قلم نمی اندازد: گوش فیل، قاووت، سوهان، گز اصفهان، پشمک که اشتباهی به آن پشمام می گوید، بریانی، شیشلیک و کباب، قورمه سبزی که اشتباهی اولش آن را قومی سبزی می نویسد و در استوری بعدی می گوید بله فهمیدم اسم درستش قورمه سبزی است و چند عکس از دو هزار کامنتی که برایش فرستاده اند و سعی کرده اند نام درست قورمه سبزی را به او گوشزد کنند، نشانمان می دهد. راستی انگار کسی برای پشمک غیرتی نمی شود!!! آش رشته، بز قورمه، کشک بادمجان، سمنو، چاقاله، بستنی حجت و فالوده‌ی سنتی، صنعت مسگری اصفهان، سی و سه پل، رقص چوب، باغهای پسته‌ی کرمان، تخت جمشید، حافظیه در شب و روز، نقش رستم، باغ فتح آباد کرمان، معرفی سنتور و دف و نوازنده‌های سازهای مدرن و خیابانی، آذین بستن شهر به مناسبت نوروز و سفره‌ی هفت سین و از روی آتش پریدن چهارشنبه سوری، کشتی یونانی کیش و غواصی و تعجب کردن از دیدن رستوران شبهای شیراز در کیش و در پایان آرزوی او: «می خوام سال خیلی خوبی رو برای همه شما آرزو کنم، همه تون رو خیلی دوست دارم، ماموریتم تو زندگی رو این می دونم که واقعیت در مورد ایران و ایرانی های فوق العاده رو به دنیا نشون بدم.»

حالا تمام این اخبار و انرژی‌های مثبت را داشته باشید و خبر بد بعدی را بشنوید. خانمی در صفحه اینستاگرامش متنی خطاب به علم الهدی نوشته و او را خلیفه‌ی سیاه خراسان خطاب کرده و نوشته این که یک توریست امریکایی آمده ایران و با دویست دختر خوابیده، نتیجه‌ی بی ارزش بودن پاسپورت ایرانی و فیلترینگ و کوفت و زهرمارهایی است که تو برای ایران به ارمغان آورده‌ای!!!!

از بین تمام عکسهای دسته جمعی که دختر و پسرها در آن بوده اند، یکی از عکسهای توریست با سه دختر انتخاب شده است و مطالبی در مورد عقده‌ی حقارت زنان هموطنش گفته است!!! توریست بیچاره، دیروز متنی را در استوری‌اش گذاشته بود که چطور شمایی که اسم خودت را مسلمان می گذاری و خود را پیرو قرآن می دانی چنین چیز ناشایستی را به هموطنان و همجنسانت نسبت می دهی؟ مگر نمی‌دانی قضاوت و تهمت زدن گناه است؟ این دخترها هیچ کار اشتباهی انجام نداده‌اند. من هرگز در مورد این که رابطه ی خاصی با کسی داشته ام چیزی نگفته ام.

باز هم خبر بد همین نیست.

خبر بدتر این است که در اینستاگرام یکی از دوستان، این مطلب را خواندم و با هر زبانی که بلد بودم برایش توضیح دادم که چنین مطلبی کذب است و خواهش کردم این مطلب را پاک کند و ایشان جواب داد:«اگر هم این دخترها فاحشگی نکرده باشند، خب مگر کم دختر فاحشه داریم که می روند دبی و اِل و بِل!!! بحث اصلی سر عقده‌ی حقارت است!!!» برایش نوشتم شما دارید با آبروی یک سری افراد حقیقی بازی می کنید و بهشان بهتان می بندید که عمل کسان نامعلوم دیگری در دبی را محکوم کنید؟؟ مثل این که من عکس شما را که یک راننده تاکسی هستید، بگذارم تو اینستا و زیرش بنویسم این راننده تاکسی کرایه‌ی هزار تومنی را از یک توریست خارجی ده هزار تومن دریافت کرد! بعد خود توریست بیاید و بگوید چنین اتفاقی نیفتاده و من بگویم چه اهمیتی دارد؟ بحث بر سر دزد بودن راننده تاکسی‌هاست، اگر هم این راننده تاکسی این کار را نکرده باشد، خیلی از راننده تاکسی‌ها این کار را انجام می دهند!!!

بعد نوشت که «من که متن را ننوشتم، من راهی برای دانستن صحت و سقم ماجرا نداشتم.» برایش نوشتم:«خب اگر راهی برای اطمینان از درست بودن آنها نداشته اید چطور آن را بازنشر داده اید. من هم به عنوان یک مطلع می گویم که چنین چیزی صحت ندارد.» پست کماکان سر جایش بود که بود و تکان نمی‌خورد.

حتی امروز خبر شدم خود خانم نویسنده پست را اصلاح کرده و از مهمانداران بابت پست قبلی عذرخواهی کرده است اما ایشان حاضر نبود پست را پاک کند.

رفتم و دانه دانه برای کامنت گذاران و لایک کنندگانی که اکانتشان باز بود نوشتم که این مطلب سراسر کذب محض است. خیلی ها لایکهایشان را برداشتند و عذرخواهی کردند، یک نفر نوشت: «دروغ باشد یا نباشد ما یک ملت واداده ایم که فلان و بهمان.» برایش نوشتم:«شاید یکی از دلایل وادادگی که می گویید همین دروغ و تهمت زدن به چند هموطن مهربان باشد و بعد هم دفاع از این دروغ و بهتان، با فرض این که اگر این سه دختر فاحشه نباشند بالاخره فاحشه داریم در ایران!!!»

یک نفر دیگر آمد و نوشت:«البته نباید فراموش کرد که در این وانفسا نویسنده به این محمل آویخته تا نادرستی فیلترینگ را عنوان کند!»

برایش نوشتم: «به چه قیمتی؟ اگر خواهر یا همسر شما یکی از دخترهای عکس این پست لعنتی بود، باز هم به خاطر صحبت راجع به فیلترینگ از نگارنده سپاسگزار بودید؟»

خلاصه که امشب، برای من شب سختی بود. ادمین پست فوق که برایم بسیار قابل احترام بود، به یکباره مقابل چشمم فرو ریخت، حال آنکه درست روز قبلش یک استوری از یکی از دوستانم دیدم که از جمع بابت گفتن جمله ای که از جانب توریست امریکایی به دروغ عنوان شده بود عذرخواهی کرد و گفت که پست را پاک کرده و این را مصداق خشونت زنان علیه زنان دانست و حتی گفت از دست خودش عصبانی است که قبل از تحقیق این پست را انتشار داده است. به همین راحتی و نمی‌دانید این دوست عزیز که در چشم من بزرگ بود تا چه حد بزرگتر شد. هیچ کس از گفتن این که اشتباه کرده‌ام نمی‌میرد، اما خیلی‌ها حاضرند بمیرند ولی نگویند اشتباه کرده‌اند. افسوس که امشب یکی از دوستان مجازی محترمم جلوی من جان داد و مُرد و تمام تلاشهایم برای زنده نگه داشتنش بی فایده بود!!!

پی نوشت 1: با روحیات دایی جان ناپلئونی رفته در کنه استخوانمان، خیلی ها به علاقه ی توریست امریکایی به ایران مشکوک شده بودند و در کامنتهایش دنبال قاتل بروسلی می گشتند!

پی نوشت 2: با انکه فحوای پست قبلی تهمت نزدن و عدم انتشار آنچه که از آن اطمینان نداریم بود، یکی از دلواپسان همیشه در تحریک، علی رقم 171 کامنت و گوشزد این که زدن چنین تهمت بزرگی در خود اسلام حرام است و حد و زندان دارد، همچنان پایش توی کفش بدبویش مانده بود. خواندن کامنتهای دو پست قبل، به خودی خود نشان دهنده ی این است که اگر درد و عقده ای در جامعه ی ما باشد قطعا آن درد سلفی گرفتن مردم با یک خارجی و خودکم بینی نیست بلکه درد بزرگ جامعه ی ما، خودبزرگ بینی اسلامیون حق به جانب و همیشه دلواپس همیشه در صحنه و تهمتها و قضاوتهای ایشان است.

پایان