نقد و بررسي فيلم قوي سياه black swan
قوي سياه black swan
كارگردان: دارن آرونوفسكي
پایان تلخ يا شوم، شیوه دیرینه ای است برای جلب توجه احساسات مخاطب به پیام بسیار جدی داستان.
"قوي سياه" با تصاویری از رویای رقص بالهي نینا با بازی ناتالي پورتمن در اجرای نقش "قوی سفید" آغاز می شود. نقشی که می تواند شاه نقش دوران هنری اش باشد و استادش بارها گفته است كه شرط خوب اجرا كردن نقش، باور آن است.
"قوی سفید" نقش اصلی در بالۀ درياچهي قو، اثر چايكوفسكي است و به داستان پرنسسی می پردازد که با طلسم جادوگر به یک قوی سفید تبدیل شده طوری که روزها به شکل یک "قو" ست و شبها به هیبت انسانی اش در می آید. تنها یک چیز می تواند این جادو را باطل کند: مردی که عاشقانه او را تا پایان عمر دوست بدارد، اما اگر مرد به او خیانت کند تا پایان عمر در بند طلسم باقی می ماند. وقتی یک شاهزاده عاشق پرنسس می شود "قوی سیاه" توسط جادوگر وارد داستان می شود. روح شریری که ظاهر پرنسس را دارد و منشاء همه فسادها و بدیهاست. وقتی "قوی سیاه" شاهزاده را اغوا می کند و باعث خیانتش می شود "قوی سفید" به امید رهایی از طلسم جادوگر تنها چاره را در مرگ می بیند.
نينا، دختري است كه دچار سردرگمي شده و در سن بيست و هشت سالگي، در حال تشرف است. تشرف از معصوميت و سادگي كودكي به شهرت و شهوت بزرگسالي. مادري سخت كنترلگر دارد كه عاشقانه دوستش دارد و سعي ميكند با تنيدن پيلهاي به دور او، او را از رذالتهاي اجتماع دور نگه دارد. مادر چنان شيفتهي نيناست كه تمام خانه را با عكسهايي از نينا پر كرده است، عكسهايي كه شبيه خود واقعي نينا نيست و تصويري انتزاعي از اوست. نينا روانرنجوري را در سطوح مختلفي تجربه ميكند. روانرنجورياي كه در شرف تبديل شدن به روانپريشي است. او دچار مازوخيست است و بدنش را زخم ميكند، از سوي ديگر دچار اوهام است و شخصي شبيه خود را ميبيند كه به حالتي تهديد آميز به او نزديك مي شود. اين موجودي كه شبيه نيناست، خودِ به بند كشيده شدهي اوست. تمايلات سركوب شدهي اوست و وجدان ملامتگري است كه بي سبب توسط مادر و اجتماع شكل گرفته است.
در زندگي واقعي نينا ميبينيم كه او راه را بر تمايلات غريزي خود بسته است و هرجا كه ميل دارد اين تمايلات را تجربه كند با ديدن تصوير ذهني مادرش و در حقيقت به ياد آوردن منع اجتماعي، عملي را كه طبق تعريف سنتي اجتماع غلط و بد است، رها ميكند تا دختر خوبي باقي بماند. او نهايتا بر عليه مادر، طغيان ميكند. عكسهاي خودش كه همگي او را با نام "دختر خوب، دختر خوب" صدا مي زنند را پاره مي كند و با دوستش در كافهاي مست ميكند و به خانه ميآيد و به اتاقش مي رود و در را بر روي مادرش مي بندد. او در رويا، خود را همبستر با دوستش ميبيند و بالاخره براي اولين بار، ارضا مي شود.
طبق روانشناسي فرويد، دختراني كه رابطهي خوبي با مادرشان ندارند، به همجنسبازي تمايل پيدا ميكنند و اين تمايل به صورت اين خواب براي نينا فرافكني ميشود.
دختر معصومي كه براي بالريني كه قبلا ملكه بوده و حالا گوشهي بيمارستان افتاده اشك ميريخت، وقتي اشيايي كه از دختر دزديده را به او پس مي دهد، در تخيلش، ميبيند كه ملكهي قبلي با سوهان ناخن، خودش را زخمي ميكند. او هنوز به مرحلهي تجربهي بد بودن نرسيده و از اين صحنه فرار ميكند. او هنوز بين انتخاب خير و شر مردد است.
سرانجام روز اجرا فرا مي رسد. در پرده ي اول، نينا در نقش قوي سفيد ظاهر مي شود و با ديدن مادر و همان خود ملامتگر، سقوط مي كند و كار را درست انجام نمي دهد. او براي تغيير لباس و پوشيدن لباس قوي سياه به اتاق خودش مي رود و مي بيند كه دوستش لباس قوي سياه را پوشيده و مي خواهد به جاي او اجرا كند. او دوستش را توي آينه ميكوبد و ناگهان دوستش به شكل نيناي شر در مي آيد ومي خواهد او را خفه كند و نينا با شيشه اي او را مي كشد و جسدش را در حمام مي گذارد و خودش لباس قوي سياه را مي پوشد و بر روي سن مي رود. او از پس اجراي نقش قوي سياه به خوبي بر مي آيد و تشويق تماشاگران را به خود معطوف مي كند.
بعد از اين نقش به اتاق خود مي رود و در مييابد، دوستش زنده است و هيچ جسدي در حمام نيست و آنچه ديده همه در تخيلش اتفاق افتاده است. او در بدن خود تكه شيشه را پيدا مي كند و آن را بيرون مي كشد.
نينا، اين بار با لباس قوي سفيد بر روي سن مي رود. مي رقصد و مي رقصد و مي رقصد و سرانجام با نگاه به خير و شر، خود را سبك بال، در كام مرگ رها ميكند، اما زخم نينا سبب مي شود او واقعا بميرد و در جواب استادش كه چرا اين طور شد، ميگويد كه نقش را باور كرده است.
اين باور بيش از حد نقش، قبل از اين صحنه كد گزاري شده است. جايي كه نينا به انگشتهاي پايش نگاه ميكند و ميبيند بينشان پره ايجاد شده است، درست مثل پاهاي يك قو.
در اين صحنه او ديگر نيناي شر را نميبيند. در حقيقت آنچه كشته شده، نيناي شر است و همان ملامتگر دروني است. در اين صحنه، از دريچهي چشم نينا مادر را ميبينيم. اين نگاه به مادر، يك نگاه عاشقانه است و تصوير مادر نگران، اين بار زيباست و بسيار شبيه خود نيناست. نيناي سركوب شده و ملامتگر، همان مادر نيناست. مادري كه خودش يك قرباني است و احتمالا در دوران جواني، مثل نينا بالرين بوده و در مسير شهرت گام برداشته و توسط اجتماع ابتدا سرزنش و سپس سركوب شده و رنج كشيده است و حالا براي حمايت نينا از رنج، او را پيش از سرزنش شدن، سركوب ميكند.
اين سه پرده هم درست، نمادي از زندگي نينا هستند. قوي سفيد اول، نيناي معصوم اوليه است كه از تمام بديهاي وجود خودش دور نگه داشته شده. او در اين صحنهها با ديدن مادر و تصوير ذهني خودش مي ترسد و نمايش را خراب مي كند و سقوط مي كند و مورد تشويق هم قرار نميگيرد.
قوي سياه دوم، نينايي است كه مقابل آينه با رذالتهاي وجود خودش مواجه شده و آنها را تجربه كرده است. اين قو مورد تشويق همگان قرار مي گيرد. در حقيقت اين تشويق، بيانگر اين است كه اجتماع، مشوق بدي ورذالت است.اما به یک نکته توجه کنید در این پرده نماهای نینا کوتاه است و هیچ کدام از پایین نیست چون کارگردان خیال ندارد نینای شر را ستایش کند.
قوي سوم، همان نيناي خوب و معصوم است، با اين تفاوت كه دوري از گناه و نيز خود گناه را پشت سر گذاشته است و آگاهانه خوبي را برگزيده است. او، خود را رها كرده است. نينا ديگر رهاست، هم از بندهاي اجتماع و هم از بدي ذات خويش.
حالا ديگر نينا، براي مرگ و پيوستن به روشنايي مطلق آماده است. ديگر خوب بودن نينا، از جنس تحكم و زور مادر يا ترس از قضاوت ديگران نيست. او با اتكا به شعور خود انتخاب كرده است كه چه كاري خوب است و چه كاري بد. او مقابل همه به استاد خود ابراز عشق ميكند، چرا كه ميداند تحت تعاليم مادر، به غلط فكر ميكرده اين كار بد است. او آزادانه خوب است. آزادانه سفيد است. آزادانه رهاست. اين نينا هم مورد تشويق قرار ميگيرد و با نماهای بسیاری ستوده می شود.
در حقيقت اين سه پرده اين پيام را به ذهن ميرساند كه خوب بودن اجباري و از روي ترس و تحت سلطه و تن دادن به سنتهايي كه درستيشان براي عقل منطقي محل ترديد است، فضيلت نيست و زني كه چون كودكان از بديها دور نگه داشته شود، بالاخره سقوط ميكند. مهم اين است كه زن از معصوميت كودكي عبور كند و با بديها مواجه شود و نهايتا خوبي را آگاهانه انتخاب كند تا مورد تشويق قرار بگيرد.
اگر بخواهيم معنای روانشناسانه ی كلي قصه قوي سياه را به طور كوتاه بيان كنيم بايد اين طور بگوييم كه معناي این قصه اين است که زنی که به زندگي بيش از حد مطيعانه تن بدهد، این امکان برایش وجود دارد که زندگی اش از معنا و مفهوم تهی شده و به انحراف کشیده شود و در دام چیزهایی بیفتد که به او احساس بهتر می دهند. زنی که عطش شدید داشته باشد هر چیزی را که به او پیشنهاد شود می پذیرد قحطی زدگی روح باعث می شود زن چیزهای را انتخاب کند که نابودي او را منجر می شود.
در نشانه شناسي اسطورهاي از دست دادن پا کنایه از دست دادن تکیه گاه است و ما در فيلم شاهد اين هستيم كه در توهم نينا، پاهايش ميشكنند. اين امر اشاره به جدا شدن از مقام حمايتگر مادر است. اين اتفاق كه براي نينا بسيار دير حادث شده، او را به سوي مرگ سوق ميدهد، چرا كه به گفتهي استادش، قوي سفيد به جايي رسيده است كه فكر ميكند مرگ، تنها راه پايان دردها و رنجهاست.
رنگ قرمز در نشانه شناسي اسطورهاي نماد فداکاری و زندگی است. مسئله اینجاست وقتی فداکاری از حد خود تجاوز کند دیگر قرمز نمی تواند رنگ زندگی باشد بلکه به رنگ خون ریختن بدل می شود و نه خون یافتن. این چیزی است که در داستان رخ میدهد.
نينا، بارها و بارها با آسيب رساندن به خود در صدد فداكاري و تحمل مادر سلطهگر درآمده است و اين سكوت نهايتا به مرگ خود او منجر مي شود.
در خانه ي مادر پير، نينا بايد مودب و ساكت باشد و هيچ تمنايي مجاز نيست.
يونگ شخصيتهاي پير را "سنكس" يعني مرد پير مي نامد. به عبارت صحيح تر بدون عطف به جنسيت، فرد مسن نماد نيروي فرسوده است كه بسته به مضمون تعابير گوناگوني چون نماد عزت نفس، نظارت، خردمندي، دانش دروني، حفظ سنن و تجربه ميتواند باشد. در اين قصه مادر، نماد نظارت و حفظ سنن است اما نه به معناي مثبت بلكه به معناي منفي آن، به معناي خشك و اسارت زاي آن. مادر اين قصه فرزانه نيست و تنها به تكرار ارزشي واحد پايبند است بدون نو گرايي يا تجربه گرايي.
در اين قصه مادر نماد نگهبان متحجر و بي قيد و شرط سنتهاي جمعي و وضع موجود است. كسي كه مي گويد: جلب توجه نكن، مواظب باش و الي آخر، اما سرانجام نينا مقابل او ميايستد و در جواب او كه مي پرسد: "دختر خوب من كجاست؟" ميگويد: "او رفته است." و در غالب قويي سياه و اغواگر نقش بازي ميكند.
گرگها در هنگام قحطي يا بيماري درنده مي شوند. اين الگويي است كه زنان همواره بايد به خاطر داشته باشند و خود را با قحطي و گرسنگي مواجه نسازند. چيزي در قحطي هست كه باعث تخريب قوه ي تشخيص و داوري فرد مي شود.
زني كه تازه از قحطي رها شده فقط به خاطر تنوع مي خواهد از زندگي لذت ببرد اما تصورات ناروشن او از محدودههاي عاطفي عقلاني جسمي و معنوي و مالي لازم براي ادامه ي بقا او را به خطر مي اندازد.
بسياري از هنرمندان زن، به علت قحطي زدگي روح و زخمهاي دوران كودكي، چنان در مشروب و مواد مخدر و رابطههاي جنسي بي حد و مرز غرق شدند كه يا در سنين پايين جان خود را از دست دادند و يا دچار انحطاط شدند. جانسين چاپلين خوانندهي امريكايي دهه 1960 نمونه ي خوبي در اين مورد است. زندگي خلاق او، كنجكاوي معصومانه اش عشقش به زندگي و نگرش انتقادي اش نسبت به جهان به طرز بي رحمانه اي مورد حمله معلمان زمانش قرار گرفت و به خاطر آواز خواندن و گوش دادنش به موسيقي جاز توسط همسايگانش تحريم شد، سرانجام وقتي به موسيقي بلوز گريخت چنان تشنه بود كه هيچ محدوده اي در رابطهي جنسي، مشروب و مواد مخدر نداشت و سرانجام در 27 سالگي در اثر زياده روي در مصرف مواد مخدر از دنيا رفت.
در مورد هنرمنداني چون بسي اسميت، آن سكستون، اديت پياف، مريلين مونرو و جودي گارلند همان الگوي قحطي زدگي روح، صادق است. تلاش براي سازگار شدن، طغيان كردن افراطي و دچار نااميدي شدن و به سوي مرگ يا انحطاط رفتن.
حاصل سركوب غرايز و اميالي است كه توسط اجتماع منفي خوانده مي شوند،رسوخ اين اميال، در ضمير ناخودآگاه و در قلمرو تاريك ذهن است. اين اميال كه گاها واقعا منفي نيستند فرد را در زمان مقتضي به انجام اعمال واقعا منفي مثل دزدي، حقه بازي، دروغ يا حتي قتل ترغيب مي كنند كه ما در فيلم شاهد آن هستيم. نينا وسايل بث را ميدزدد و در خيالش، دوستش را به قتل ميرساند. معمولا ماهيت جوانب منفي روح بسيار هيجان انگيز و در عين حال از بين برنده ي آرامش است.
زنان ممکن است تحت نيروهاي سلطهگر اجتماعي، از بیرون مودب به نظر برسند اما از درون خونریزی داشته باشند. باز شدن زخم در بدن نينا و خارج شدن پر سياه از بدن او، نماد همين مطلب است.
زنان باید از دزدکی نوشتن، دزدکی فکر کردن، دزدکی شعر سرودن و دزدکی در آغوش گرفتن دست بکشند. دزدکی زندگی روحی قلابی را در پیش گرفتن هرگز موثر واقع نمی شود و چیزی جز فلاکت و بدبختی نمی آورد. زنان بايد ياد بگيرند زندگی های قلابی را فراموش کنند و به چیزی بچسبند که برایشان به معنای واقعی لذت و آرامش به ارمغان می آورد. اين كاري است كه نينا انجام ميدهد و جلوي چشمان همه به استادش ابراز عشق ميكند، اما اين كار بسيار دير اتفاق ميافتد.
از سوي ديگر داستان قوي سياه، مرا به ياد روايتي از كشيده شدن تابلوي شام آخر مياندازد. نقل است كه داوينچي ابتداي كشيدن اثر، به دنبال زيباترين مرد ميلان ميگردد تا با الهام از چهرهي او مسيح را بكشد به او جواني معرفي ميشود و او كار كشيدن صورت حضرت مسيح را به پايان مي برد.بعد از آن كشيدن تابلو.ي كامل، سه سال به طول مي انجامد، اما جاي چهرهي يكي از حواريون كه به مسيح خيانت ميكند خالي بوده. داوينچي در شهر به راه ميافتد تا چهرهاي زشت را براي اين فرد متصور شود. فرد بيچارهاي را ميبيند كه مست كنار خيابان افتاده و در حالت نامناسبي قرار دارد. داوينچي ميگويد همين فرد خوب است. به او ميگويند، اين همان كسي است كه شما عكس مسيح را از روي صورتش كشيدي و داوينچي ميگويد سه سال پيش او زيباترين مرد ميلان و امروز او زشت ترين مرد ميلان است.
اين كه اين داستان واقعا اتفاق افتاده باشد يا خير، براي من محل ترديد است، اما به هر صورت پيام داستان اين است كه زيبايي و زشتي در همهي ما وجود دارد و ما مخيريم به انتخاب صورتي زيبا يا زشت. صورتي خوب يا بد و اين پيام ديگري است كه ميتواند از داستان قوي سياه هم به ذهن متبادر شود.
صرف نظر از داستان اثر كه به قدري عميق و زيباست كه ميشود كتابي در كشف و شهود معناي آن نگاشت، كارگرداني، تدوين، فيلمبرداري، صدابرداري و نورپردازي اثر هم به قدري عالي است كه به عنوان منبعي آموزشي براي فيلمسازان ايراني پيشنهاد ميشود. به طور خلاصه به چند كات و تدوين حرفهاي اثر اشاره ميشود.
اولين صحنهاي كه مادر متوجه زخم بدن نينا ميشود و به نقطهاي با وحشت خيره ميماند و ما با كاتي با تصوير نينا روي در مترو كه به صورت آينه عمل مي كند مواجه ميشويم و با اين كات هم خوفناك بودن تصوير دروني نينا كدگزاري ميشود و هم اين كه آسيبهاي وارده به نينا از جانب خود اوست و هم اين كه، اين نيناي آسيب زننده و خوفناك را نگاه ترساي مادر رقم زده است.
صحنهي ديگر، شكستن در توسط نينا و رفتن او در راهروست كه با يك ديزالو كات ميخورد به نينا كه به سمت سالن تاتر در حركت است.
پلان آخر و حركت عمودي دوربين به پايين همراه نينا كه در حال سقوط است (كرين)، حس پرواز و رهايي را القا ميكند و ميشود گفت كه شاه پلان پلانهاي اثر است.
آدم از ديدن اين فيلم از سويي حظ بالايي ميبرد و از سوي ديگر با مقايسهي آن با فيلمهاي داخلي دچار ياس و اندوه ميشود، به هر حال ديدن اين فيلم را به مخاطبان اين مقال توصيه ميكنم.