فيلم تسويه حساب، آخرين ساخته ي تهمينه ميلاني، بيشتر از آنكه تسويه حساب تهمينه ميلاني با مردهاي خياباني باشدن تسويه حساب دنياي هنر با تهمينه ميلاني آرشيتكت است.

اگر قرار باشد ساختار فيلم نقد شود، اين قصه مثنوي هفتاد من خواهد شد. اصلا نقد ساختاري فيلمي كه بين كمدي و گروتسك و ملو درام، دست و پا مي زند بيشتر به شوخي مي ماند تا جدي. مثلا گره گشايي هاي تصادفي قصه كه در كمدي عيب محسوب نمي شود در ملو درام ايراد است و غير از اين ها بايد گفت با سر و سامان گرفتن دو تا از دخترها فيلم بگي نگي نيمچه هپي اند هم است!!!

تاثير گرفتن نويسنده از تلما و لوئيز هم كه اصلا معلوم نيست و جالبتر اين است كه تهمينه ميلاني در اين فيلم رعايت همه را كرده است، يعني براي راضي نگاه داشتن مخاطب، نگذاشته قهرمانهايش به دست پليس بيفتند، براي راضي نگه داشتن اخلاقيون، قهرمانها به شيوه اي مشابه فيلم تلما و لوئيز كشته مي شوند و در كنار اينها براي اين كه به پليس بر نخورد كه اي بابا چقدر ما بي عرضه تصوير شده يم، يكي از قهرمانها هم توسط پليس دستگير مي شود. در كنار تمام اينها، مي شود اين كار را، مشق عاشقانه ي تهمينه ميلاني هم فرض كرد. يعني بيش از همه شوهرش را با دادن نقش مرد خوب چشم پاك راضي نگه داشته و گفته "تمام مردا يك طرف، تو يك طرف عزيزم، عزيزم..."

همانطور كه گفتم بهتر است اساسا از نقد ساختاري فيلم چشم پوشي كنيم و به نقد ايدئولوژيك بپردازيم چرا كه اساسا اين فيلم بيشتر يك مقاله است تا هنر سينما.

مقاله اي كه اگر واقعا به صورت مقاله ارائه مي شد يقينا بهتر از فيلمش در مي آمد. مقاله اي كه به خوبي به جهل زنان در پذيرفتن شي وارگي خود يا تن دادن به ظلم مردان اشاره مي كند. مقاله اي كه اجتماع را تصوير مي كند و ظاهرا هدفش زير سوال بردن ايدئولژي مردسالار است  اما با چه وسيله اي؟

وسيله اي كه به هيچ وجه با هدف توجيح نمي شود و بيشتر باعث پس زدن مخاطب مي شود تا جذب او به جامعه اي كه به زن به عنوان يك كالاي جنسي نگاه نشود.

اگر چه شخصيتهاي اين فيلم به تقليد از فيلمهاي فمنيستي از انفعال دست كشيده اند و عليه جامعه طغيان كرده اند اما باز هم نمي توان اثر را، يك تابلوي تمام قد عليه گفتمان غالب مردسالار فرض كرد. زيرا به قول برنارد ديك "فيلمهايي كه تصوير زن را به عنوان يك انسان رنج ديده ي جاوداني يا يك موجود مقدس كه بايد سوء استفاده را تحمل كند و هنگامي كه عجلش رسيد شكوهمندانه بميرد، تثبيت مي كنند، در راستاي تداوم گفتمان غالب مردسالار هستند." در اين فيلم اگر چه زنان قصد دارند انتقام سوء استفاده هايي كه از ايشان شده است را بگيرند اما نهايتا قرباني مي شوند چرا كه در جاي درست و مقابل شخص درست، واكنش درست نشان نداده اند. در حقيقت اين فيلم با تصوير كردن زناني خاص كه با عملي خاص در مقابل جامعه طغيان كرده اند، به زن عامي براي طغيان عليه اجتماعش شجاعتي نمي دهد، در صورتي كه براي مثال فيلمي مثل كافه ترانزيت كه در آن زن با يك عمل عادي (احداث رستوران و اداره ي آن) به حفظ استقلال خود مي پردازد و در برابر جامعه ي مردسالار قد علم مي كند و دست آخر هم شكست را نمي پذيرد، بي آنكه صد من ادعا داشته باشد، تاثيرات مثبتي را در ذهن مخاطب منفعل باقي مي گذارد.

اين ها همه در حالي است كه اين فيلم سوژه و پتانسيل خيلي خوبي داشت كه به يك نقد اجتماعي محكم و بي بديل بدل شود. تصور كنيد كه اگر ما شاهد روايت داستان زندگي سارا با بازي استثناء عالي مهناز افشار بودیم،  بدون اين همه پس زدگي پيام فيلم مخابره شده بود و تاثير مثبتش را هم گذاشته بود. به هر حال جاي تاسف است، چرا كه با اكران فيلمهايي مثل دعوت و سوپر استار و .... به نظر مي رسد كارگردانان خوب كشور يكي پس از ديگري به سير نزولي خويش نزديك و نزديك تر مي شوند.