گفتم كه دلم تنگ است

نشنيدي و نشنيدي

اندوه، بد آهنگ است

نشنيدي و نشنيدي


ما را ز غم دوري

سوزاندي و سوزاندي

تا رشته ي عشقم را

ببريدي و ببريدي


اي رفته ز دل، مهرت

آزار مكن ما را

رفته است چو بيماري

تيمار مكن ما را


من در پي عشق تو

هر روز دوان بودم

چون سايه به دنبالت

هر لحظه روان بودم


در هر سخن و اشكم

صد بوسه و خواهش بود

افسوس، تمنايم

يك لحظه نوازش بود


اكنون به دلِ دردم

اندوه و فغان جاري است

ديگر به ميان ما

افسوس كه ديواري است


دير است كنون ديگر

هرچند پشيماني،

تلخي است ميان ما

مي داني و مي داني...