فيلم نقاب پس از سالها انتظار بالاخره با مجوز وزارت ارشاد اكران شد اما پس از مدت كوتاهي توقيف شد.
ترجيح مي دهم ابتدا به نقد هنري فيلم و سپس به مسائل حاشيه اي آن بپردازم.
داستان فيلم يك داستان غير خطي با افت و خيزهاي مناسب است.
امين حيايي شوهر يك بيوه زن پولدار است كه مثل سگ از او توسري مي خورد كه با پارسا پيروزفر آشنا مي شود. به پيشنهاد پارسا براي رهايي از بيوه زن غرغرو و تيغ زدن او؛ از شوهر توسري خور به شوهر بداخلاق تغيير نقش مي دهد و پارسا به بيوه زن نزديك مي شود. پارسا در هيئت يك عاشق بالاخره بيوه زن را به خانه اش مي كشد و با دوربيني جا سازي شده از خيانت بيوه زن به شوهرش (امين حيايي) فيلم تهيه ميكند. امين حيايي به عنوان حق السكوت مبلغ زيادي را از بيوه زن مي گيرد و او را طلاق مي دهد.
اين كار را با زنان پولدار ديگر نيز انجام ميدهند تا اين كه دختر پولداري به نام نگار سر راه امين حيايي قرار مي گيرد. قرار است اين بازي با او هم صورت بگيرد ولي نگار در واقع رژان خواهر يكي از زنان فريب خورده است و براي انتقام از اين دو آمده است...
فيلم علي رغم داشتن سناريواي جديد كه با نظر به اسلوب فيلمنامه نويسي با تعليق خوبي نگاشته شده حاوي ضعفهاي بسيار فيلمنامه اي است. در مورد كارگرداني هم با اين كه تخصصم ايجاب نميكند كه آن را به طور كامل به چالش بكشم اما چه از لحاظ حسي و چه از لحاظ بصري مشكلهايي داشته ام.
مهمترين اين اشكالات عبارتند از:
1- رژان (نگار) ماجراي فيلم محبوبش كازابلانكا را كه 20 بار ديده اشتباه تعريف مي كند:
اين آقاهه يه كافه داره تو كازابلانكا. برگمن عشق قديميشه بعد از سالها دوباره ديدتش؛ برگمن احمق شوهر كرده.
در حالي كه در كازابلانكا برگمن در حالي با بوگارت آشنا مي شود كه مدتي پيش به او خبر داده اند شوهرش توسط آلمانها كشته شده. برگمان در اوج افسردگي و نااميدي دل به عشق بوگارد مي بندد اما پس از چندي مي فهمد كه شوهرش زنده است...
2- در نيم ساعت اول فيلم كه قرار است مخاطب گول بخورد كه دارد نسخه ي ايراني و به لجن كشيده شده ي كازابلانكا را مي بيند در روابط اغراق شده كه پس از رمزگشايي فيلم احمقانه به نظر ميرسد:
نگار از بي تفاوتي كامي در اولين روزي كه از ماه عسل برگشته اند در جايي كه فقط دوربين (يعني مخاطب) وجود دارد ناراحت مي شود در صورتيكه قاعدتا بايد چنين رفتاري را انتظار داشته باشد و لزومي ندارد در جايي كه تنهاست فيلم بازي كند.
گريه هاي او بعد از رفتن كامي به ايران را مي شود به حساب نوستالژي اي گذاشت كه با به ياد آوردن مرگ خواهرش به او دست داده است.
بدتر از رژان (نگار) كلوزآپ نيما در ساحل است كه در جايي كه هيچ كس حضور ندارد دور شدن نگار از پشت را عاشقانه نگاه مي كند.
نيما پاي تلفن هم آنقدر اسير نقش خودش مي شود كه اشك مي ريزد (اين را هم مي شود گذاشت به حساب اين كه او مي خواهد آن قدر نقش خود را خوب بازي كند كه نگار فريفته شود)
3- در عروسي كامي و روناك ذكر مي شود كه رژان فارسي بلد نيست ولي در فيلم مي بينيم كه مثل بلبل فارسي صحبت مي كند بدون اين كه حتي تپق بزند و به نظر بيايد تازه فارسي ياد گرفته. او حتي به مردي كه به عنوان عرب جلو مي آيد و پرخاش مي كند به فارسي مي گويد كه عربي بلد نيست در صورتي كه عاقلانه ترين اقدام يك فردي كه انگليسي بلد است در دبي اين است كه از آن استفاده كند.
4- صداي محمد رضا شريفي نيا در عروسي روناك و كامي به گوش مخاطب مي رسد كه در حال عكس انداختن از عروس و داماد و نيماست پس چطور كامي و نيما هيچ كدام او را به ياد نمي آورند؟
5- نگار دقيقا با ديالوگي كه خواهرش با نيما مطرح كرده سعي مي كند به او نزديك شود؛ نيما كه آنقدر باهوش است چطور به ياد نمي آورد و شك نمي كند؟
6- اگر زنها بيهوش مي شدند و به آنها تجاوز مي شد پس فحش دادن امين حيايي چه بود و در ضمن اين كه دليل محكمه پسند نمي شد براي سنگسار آنها. مگر اين كه فرض كنيم آن چيزي كه در شربت حل مي كرد از قرصهاي روانگردان بود و باز هم براي دفاع در دادگاه مي تواند مورد استناد قرار بگيرد و اصولا دليل گذاشتن اين صحنه مشخص نيست.
(مثلا اگر قرار بوده بگوييم اين زنها زناكار نبوده اند پس رفتنشان به تنهايي به خانه ي يارو چي بود اگر هم كه به قصد زنا رفته اند دوربين و فيلم و همه چي را كه نشان داده ايد خوب اين داروي خواب يا هر كوفتي كه هست را هم حذف مي كرديد تا مخاطب لااقل باجگيري را باور كند...)
7- كارگردان زحمت تفكيك صدا از آهنگ را براي خواننده اي كه اداي داريوش و ابي را در مي آورد را هم به خود نداده و نسخه استوديويي گل بيتا و خانوم گل را ميكس كرده كه نتيجه آن شده كه مثلا در گل بيتا نواي چنگ به گوش مي رسد كه در نواختني ها وجود ندارد و ...
8- نگار به نيما مي گويد كه شك داشته اما چه جاي شكي باقي مي ماند وقتي دو رفيق را با هم ميبيند؟
اينها ايرادات منطقي فيلمنامه بود و با دقت و حوصله ي بيشتر فكر مي كنم به اندازه ي يك مثنوي هفتاد من بشود بر آن افزود. ايرادات ايدئولوژي و ساختاري نيز وجود دارد:
نماي آخر كه انفجار ماشين است بيش از حد هاليوودي است و در كل اثر نمي گنجد و به نوعي باور پذير نيست.
و اين كه اصولا چرا نگار به سراغ داييش نرفت با اين كه صداي او را شنيد جاي سوال دارد.
و اما ايدئولوژي:
نويسنده با تكيه به تفاوتهايي كه اجتماع بين زن و مرد قائل است فيلمنامه اش را پيش مي برد:
حق طلاق با مرد است؛ براي زن زناكار سنگسار در نظر گرفته شده است و ...
اما به نظر مي رسد نويسنده علاوه بر اين كه ضد فمنيست است تا حدي پيش رفته كه به ضد زن نيز تبديل شده است.
براي مسخره كردن مكتب فمنيست از حرفهاي خود ايشان كمك مي گيرد:
جنس ضعيف در واقع ماييم. تواجتماع همهي كارها رو ما مردا مي كنيم پول در مي ياريم همه سگ دو زدنا مال ماست هر چي سكته قلبيه؛ بدبختيا؛ چك برگشت خوردنا؛ زندان رفتنا مال ماست اونوقت جنس لطيف به راحتي ميگه در طول تاريخ به ما ظلم شده. ما خواهان حقوق برابر هستيم. حقوق برابر مي خواي برو فاضلاب تميز كن برو سوپور شهرداري شو؛ نصف شب خيابانورا جارو بكش...
خوب اين چيزهايي است كه فمنيستها خودشان گفته اند كه مرد عملا با تعريفي كه مايل است از زن به عنوان معشوقه و خدمهي منزل ارائه دهد در نهايت خود را به بردگي مي كشاند و زناني هم كه از اين وضع شكايتي ندارند بورژواهايي هستند كه ترجيح مي دهند زنجير تشخص به دست و پايشان باشد و مفت بخورند و بخوابند تا بخواهند مانند يك كارگر كار كنند و در عوض؛ اجتماع حقوق برابر با مردان به آنها بدهد.
اگر اين كج فهمي نيما و سوء تعبير او از مكتب فمنيسم را اصولا به حساب نيما بگذاريم و نگوييم حرفهايي است كه نويسنده در دهن شخصيت گذاشته بلكه شخصيت نيما بوده كه چنين حرفهايي را ميطلبيده يك موضوع بد تر مي ماند:
در فيلم فقط سه زن به تصوير كشيده مي شوند كه دو تا خائن هستند و سومي هم كه خيانت نمي كند از تن فروشي ابايي ندارد بلكه دليلش اين است كه سوداي انتقام را در سر مي پروراند. در ديالوگها مشخص است كه زنان ديگري هم وجود داشته اند كه همه خيانت را بهترين راه براي تحمل شوهر ستمكار مي دانسته اند(البته دو زن هم تا در پس زمينه قرار دارند: دوستان مهوش كه يكي سعي دارد دوست اون يكي رو بر بزنه و ديگري با ديالوگ «اذيت نكن شوهر كوچولو رو» دل آدم را به هم ميزند و در يك كلام به قول لرها (ببخشيد) يكي از يكي گي تر)
مسئله اين نيست كه چرا زن بد در فيلم نشان داده شده؛ مسئله اين است كه در فيلم اينجور تعريف شده كه اصولا زن يعني اين. يعني خيانت. با ديالوگ نيما «همشون يك جورن»د و كامران «كثافتا همشون يه گهن» هم بر اين موضوع تاكيد كرده است.
ظاهرا پايان هاليوودي فيلم هم از ضد زن بودن نويسنده نشات مي گيرد. خوب نويسنده براي اين كه قصه اش را پيش ببرد نيازمند زني بوده كه ابله نباشد و باهوش و ذكاوت باشد اما همين زن باهوش بايد از مرد باهوش قصه رودست بخورد تا باز هم شخصيت زن باهوشتر از مرد قصه در نيايد. (البته در نسخه سينمايي اين صحنه حذف شده است.)
در حاشيهي فيلم شنيدهام كه اكران اين فيلم جنجالها و اعتراضات زيادي را برانگيخت. بر خلاف شوكران كه پرستاران بر عليه آن قيام كردند اين جنسيت زن نبود كه فيلم به مذاقش خوش نيامد بلكه خيل مردان بودند كه ماجراي فيلم برايشان گران تمام شد. بجز افكار عمومي كه بر عليه فيلم بود مقامات دولتي هم بر عليه فيلمي كه خودشان به آن مجوز اكران داده بودند سر به عصيان برداشتند و تا حد توقيف آن پيش رفتند.
40 روز از اكران مي گذشت كه روابط عمومي وزارتخانه به جاي معاونت سينمايي ارشاد از مردم عذر خواهي كرد. اين بيانيه را خبرگزاري فارس كه از راستترين خبرگزاريهاي كشور است روي صفحه اصلياش قرار داد. سه ساعت بعد ناگهان اين خبر از روي سايت فارس برداشته شد. (متن خبر اوليه به دستور وزارت ارشاد از تمامي خبرگزاري ها برداشته شد اما هنوز هم در سايت سينما قابل مشاهده است.)
معاونت سينمايي ارشاد طي يادداشتي اعلام كرد كه مبناي اين عذر خواهي، نسخه قاچاق فيلم بوده يعني:
اين نسخه فيلم سينمايي روي پرده هيچ مشكلي ندارد و تمام مجوزهاي لازم را گرفته است.
مبناي عذر خواهي وزارت ارشاد، بنا بر تحليلهاي دوستان انصار نيوز، مضمون غير اخلاقي فيلم (فريب خوردن زنان شوهردار)، استفاده از كلمات ركيك (فحش و بد دهني امين حيايي در نقش آدم منفي) و تبليغ دوبي و استفاده از سكس پنهان (در صحنه اي از فيلم مشخص بدون هيچ تصوير يا صدايي تماشاگر استنباط مي كند به زني بيهوش تجاوز مي شود) اعلام شد.
اما به عقيدهي شخصي من هيچ كدام از اين دلايل؛ دلايل واقعي مخالفتها نيستند.
سكس پنهان كه بيشتر جنبه ي شوخي دارد تا جدي. اين همه تمهيد به كار گرفته شده تا چيزي كه در محتواي فيلم است پنهان بماند كه فيلم اجازه ي اكران پيدا كند و آنوقت اين موضوع اين قدر آقايان را برآشفته كرده است؟
اين كه بگوييم كه خط مشي جامعه ي ما به گونه اي است كه اصولا مسئولين و مردم مخالف اين هستند كه نشان دهند ايرانيان هم مانند تمام مردم دنيا قادر به انجام چنين عملي (سكس) هستند خلاف واقع است و حد اقل برنامههاي اين چند روز اخير در رسانهي عمومي كه مدام زني را نشان ميدادند كه نحوه ي تجاوز به خودش را با گريه و ناراحتي توضيح مي داد بر اين سخن من صحه ميگذارد:
منولوگهاي نظير:«منو مي خوابوند روي تخت. با زانو مي زد توي شيكمم. وقتي التماسش مي كردم كه نفسم بند مي ياد؛ دردم مي ياد مي گفت آوردمت اينجا كه درد بكشي...»
«از دخترا خواهش مي كنم كه يه جوري لباس نپوشن كه... يعني من الان شدم گاو پيشوني سفيد. تازه لباسم هم اونقدر ناجور نبود. حد اقل تا موقعي كه مرداي ما اينجورين كه با ديدن يه لباس تنگ؛ يه لاك ناخن تحريك ميشن؛ دخترا به خاطر خودشون يه خورده رعايت كنند...»
فحش و بددهني هم كه در فيلمهاي بسياري تا به حال ديده شده و حداقل اگر در فيلمي مثل مارمولك خاطر آقايان را پريشان كرده اسباب خنده و تفريح و تشويق جامعه را فراهم كرده است!
زنان فريب خورده هم كه اولين بار نيست نشان داده مي شوند. در شوكران كه يك بچه هم روي دست زن فريب خوردهي فيلم مانده بود!
من فكر مي كنم ماجرا بر مي گردد به اين كه اين اولين فيلمي است كه بدون پرده از خيانت زن به مرد به اين وضوح صحبت كرده است. البته شب يلدا هم بوده كه به اين وضوح به اين مطلب نپرداخته است و انگار موضوع اصلياش حمله به فرنگ پرستي است تا چيزهاي ديگر و انگار عشق رفتن به خارج است كه اين خانواده را از هم مي پاشد.
باز تاكيد مي كنم كه به جاي اين كه زنان نسبت به تك بعدي بودن زنان اين فيلم معترض باشند مردها به نشان دادن چنين چيزهايي اعتراض داشته اند. به نظر من اين مسئله هم بر مي گردد به تفاوتهايي كه در اجتماع بين زن و مرد قائل هستند و جالب اين بود كه آن اوايل كه فيلم اكران شده بود حتي در وبلاگي خواندم كه راجع به فيلم نوشته بود چه چيزهايي كه به زنها ياد نميدهند! من كه فيلم را نديده بودم اما از موضوع آن خبر داشتم به او اعتراض كردم كه چطور در مورد فيلمهايي كه حتي در تلويزيون مردهايي را نشان مي دهد كه به زنهايشان خيانت مي كنند معترض نمي شويد؛ باز هم جاي شكرش باقي بود كه اين آقا علنا جواب نداد كه خوب آن مردها حق دارند خيانت كنند و زنها حق ندارند و گفت اون فرق مي كنه. اون واقعيت اجتماع ماست. بله اين آقا بجز اين كه فكر مي كرد زن بچه است كه با ديدن يك فيلم از زن بد به بيراهه كشيده ميشود و همچنين اين قبيل بدآموزيها را براي مردان مضر نمي دانست فكر مي كرد: مرد خيانتكار واقعيت اجتماع ماست ولي زن خيانتكار نه!
اين درست همان چيزي است كه مي خواهم به آن اشاره كنم.
اجتماع مرد سالارانه اگر كمي مترقي باشد خيانت مرد به زن را تاييد نمي كند و بر خيانت مرد به زن سرپوش مي گذارد و اگر از نوع عقب مانده اش باشد خيانت مرد به زن را آشكار مي كند و اگر عقب مانده تر باشد براي آن راه هاي قانوني هم پيدا مي كند و گاهي مانند سريالهاي تلويزيوني ما به طور غير مستقيم براي آن تبليغ هم مي كند.
اما خيانت زن به مرد را انكار مي كند. اصولا مردها دوست دارند زن را موجودي تصور كنند كه قادر به خيانت كردن نيست.
به قول سيمون دو بوآر: در واقع صفات برجستهي زنها يك وظيفه به شمار مي رود. مرد متوجه نميشود كه زنش بايد وسوسههايي را مغلوب كند تا پرهيزكار بماند و دوست دارد فكر كند كه اصولا زن؛ ذاتا پرهزكار؛ فداكار و وفادار است.
اگر اجتماع گرايشهاي فمنيستي داشته باشد هم وضع فرقي نمي كند. ديالوگهاي بين تام كروز و نيكول كيدمن در چشمان كاملا بسته را به ياد بياوريد:
تام كروز به نيكول مي گويد كه اصولا زنها ميل به خيانت كردن به شوهرشان را ندارند. نيكول به او مي گويد چنين چيزي نيست. يادته يك بار به فلان جا رفته بوديم و آن افسر قدبلند و خوش تيپ نيروي هوايي كه از كنارمان رد شد طوري دل من را لرزاند كه حاضر بودم تمام زندگيم را بدهم كه يك ساعت با او باشم. اما اين كار را نكردم.
تام كروز جا مي خورد و تصور خيانت نيكول و آن افسر نيروي دريايي مي شود كابوسش.
من فكر مي كنم بيشتر اعتراضات پيرامون اين فيلم به اين علت صورت گرفته كه تصوري كه مردان دوست دارند دربارهي زنان داشته باشند زير سوال رفته است و همه از آرامش زن نمي تواند خيانت كند به كابوس تام كروز رسيده اند!
(خواهش ميكنم نگوييد همان نقدي كه تو بر فيلم كردي كه تمام زنهايش بد هستند موجب آشفته شدن اين همه آدم شده كه كپي رايت نوشته ي من را از بين مي بريد
چقدر هم كه در ايران از قانون كپي رايت حمايت مي شود
)
به هر صورت اين فيلمنامه قابليت اين را داشت كه با كمي دستكاري به فيلمي درجه يك تبديل شود كه متاسفانه اين اتفاق نيفتاده است اما به ديدنش مي ارزد.